قبل از مناظره
چند وقتی است صدا و سیما، در پی تجربه ای که در زمان انتخابات از برگزاری مناظره ها داشت، مبادرت به برگزاری مناظره هایی با موضوعات مختلف و بعضاً چالشی در عصرهای جمعه میکند. این اقدام را دوست دارم و تا آنجا که بتوانم این برنامه را از دست نمیدهم. بگذریم که نشستن به تماشای این برنامه جدی، آن هم در عصر جمعه، نمیتواند بدون اعتراض خانواده ها، که انتظار دارند این ساعت از تنها روز تعطیل به آنها اختصاص داده شود، همراه باشد.
به این مناظره ها، میتوان انتقاد کرد، از شیوه اجرا، تا حتی زبان بدن مجری، لبحندهای ایشان که گاهی ممکن است بر خلاف میل و نیت ایشان، از سوی بینندگان، حمل بر تمسخر یکی از طرفین شود، و موارد دیگر. اما به نظرم این نهال هنوز خیلی جوان است، و ممکن است هر نسیمی سبب شکستن آن شود که اصلاً نتیجه خوبی نیست. بنابراین بگذارید امیدوار باشیم و صبر کنیم تا این نهال به چنان استحکامی برسد که بیم شکستن آن نرود، اما در عین حال، امید راست کردن آن از انحرافاتی که ذات این اقدامات است، هم از دست نرفته باشد.
اما من یک نکته دارم که به نظرم میتواند بر اثربخشی این برنامه ها، بیفزاید. آن هم درک شرکت کنندگان، اعم از مجری و میهمانان از موضوعهایی است که مطرح میشود و نحوه برخورد با آنها. به این ترتیب کهبه نظر من، مناظره برای ارائه نگاههای مختلف به یک موضوع و سپس چکش کاری دیدگاهها، به معنی ارائه نقاط برتری و محدودیتهای هر دیدگاه، است تا ناظر بیرونی به سطح اطلاعاتی بهتری برسد و امکان یافتن راهکاری بهتر فراهم آید. این مهم وقتی حاصل میشود که اظهار نظر کنندگان، فارغ از جایگاه سیاسی یا اجتماعی که دارند، بتوانند “مسئله” را درست تشخیص دهند و تفاوت بین مسئله و مشکل را بشناسند، به جای یافتن “حل” برای مسئله، در دام نقد راه حلهای مشکلات نیفتند.
چند برنامه ای که من شانس داشته ام که ببینم، این مهم اتفاق نیفتاده است. شرکت کنندگان، بر سر مسئله مورد بحث توافق ندارند، یعنی یکی با تمام دانش و تلاش، موضوعی ار میخواهد حل کند که دیگری معتقد است اصلاً مسئله این نیست! و کلی از زمان برنامه و مجری صرف این میشود که مسئله این هست یا نیست.
آفت دیگر این است که بسیاری از اوقات، افراد تمرکز بر راه حل و تمرکز بر مشکل را با هم مخلوط میکنند و به مسیرهای بسیار پیچیده و پر هزینه میرسند. مثال خیلی بارز، کلاسیک و معروف این حالت، موضوعی است که در مورد بودجه ای که آمریکائیها صرف اختراع وسیله ای کردند که در شرایط بی وزنی (فضا) بنویسد، و روسها به سهولت برای اینکار از مداد استفاده کردند. آمریکائیها بر “نوشتن در فضا با خودکار” تمرکز کردند و روسها بر “نوشتن در فضا”.
به نظرم این آفت با درایت و البته توسعه دانش مجری محترم در حوزه حل مسئله و هدایت بحث، میتواند بسیار بهبود یابد. مثلاً ایشان میتواند از شرکت کنندگان بخواهد (یا جلوی دوربین یا پشت آن) که هر کس باید تفکرها و دیدگاههای مختلف را بتواند ارائه دهد و نقد کند. یا مثلاً با پرسیدن “چرا”های متوالی، شرکت کنندگان را به سوی شناخت مسئله واقعی و فهرست کردن راه حلهای مختلف، رهنمون شود.
یکی دیگر از نکاتی که حیفم میآید نگویم، مشارکت دادن مردم است. اینکه مردم و مخاطبان رای بدهند، خیلی خوب است. اما سوالها باید هشیارانه باشد و در مردم توقع نامناسب ایجاد نکند. مثلاً در مناظره ای که در مورد دریاچه ارومیه مطرح بود، سوال این بود که برای نجات دریاچه ارومیه، آب کشاورزی را کم کنیم یا خیر، که البته 75% هم پاسخ دادند که باید کم کرد. اما آیا این شرکت کنندگان عزیز، میدانند که با کاهش آب کشاورزی، بدون آنکه برای ارتقای بهره وری در این بخش کارهای لازم انجام شود، چه فجایعی میتواند داشته باشد؟ میدانند که عمده معاش اهالی این منطقه از کشاورزی است و اصلاً کار دیگری بلد نیستند؟ میدانند که توسعه بی کاری در یک منطقه مرزی، چه عواقبی دارد؟ از قاچاق و … بی شک آن نظر دهندگان عزیز، قصدشان نجات دریاچه ارومیه بوده، اما سوال خوب مطرح نشده است. به خصوص که یکی از شرکت کنندگان هم ارومیه را با امارات مقایسه کردند و فرمودند که از آنها یاد بگیریم که چطور پول دربیاوریم!
آیا ارومیه، با امارات، برای توسعه توریسم قابل قیاس است؟ شنیدن این جمله و سایر جملات آتشین این شرکت کننده محترم، خیلی تهییج کننده و البته به نظرم همگی قابل بحث و تردید بود. گرچه حضار محترم وقتی ایشان فرمودند که “برای مردم تصمیم نگیریم، بگذاریم خودشان تصمیم بگیرند” به شدت کف زدند، گرچه من هم موافقم و امیدوارم که روزی طرحهای ما هم مثل کانادا و سایر کشورها، قبل از اجرایی شدن به نظر ذینفعان و از جمله مردم برسد و حتی اجرائی شدن آن، منوط به تصویب مردم، حتی نه نماینده های آنها، بشود، اما به نظرم این جمله ها و این هیجان آفرینی ها، در جهت حل مسئله، یعنی نجات دریاچه ارومیه، نبود و نیست.
خیلی دلم میخواهد که حرفهایی که در این جلسات مطرح میشود، متکی به بررسی و دانش باشد. مثلاً چقدر خوب است که راهکارهای توسعه توریسم در حاشیه دریاچه ارومیه، مطالعه شود و برای آن برنامه تهیه شود و بعد به عنوان جایگزین کشاورزی در این ناحیه، که گویا پیدایش انگور در اینجا بوده است، نسبت داده شود.
از موضوع دور شدم.
این نوشته را به فاصله یک ماه از مناظره در مورد دریاچه ارومیه منتشر میکنم تا تعبیر و تفسیر های عجیب و غریب از آن نشود، چون هدفم از اشاره به این موضوع خاص از مناظره ها، ارائه مثال عملی بود.
امیدوارم این مناظره ها ادامه یابد، امیدوارم فرهنگ شود و امیدوارم این فرهگ به سازمانهای ما هم تسری یابد. چقدر خوب میشود اگر در سازمانها، تکنیکهای حل مسئله را با برگزاری مناظره هایی با مدیران، با هم، در فضائی دور از تنش و سیاسی کاری، تمرین کنیم.
به این هم امیدوارم.
سربلند باشید