کنکور!
به نظرتان این موضوع خیلی به این نوشته ها، شاید ربطی نداشته باشد. اما دارد. باور نمیکنید؟ کمی صبر کنید.
شما که این نوشته را میخوانید، یا تحصیل کرده ای هستید که از کارتان راضی هستید، یا ناراضی. یا شاید کسی هستید که در رشته ای که تحصیل کرده اید کار میکنید، یا در رشته ای دیگر. یا کسب و کار خود را دارید یا در سازمانی کار میکنید. شاید هم در فکر این هستید که آینده تان چه میشود؟
با این اجاره خانه ها، با این وضع حقوق و …. چه آینده ای در انتظارتان است.
این سوالی است که از خیلی از داوطلبان استخدام میپرسم و عمدتاً به فکر فرو میروند که چرا برای استخدام در این سازمان داوطلب شده اند.
شاید خیلی ها فقط میخواهند درآمدی داشته باشند، خیلی ها هم ممکن است بگویند که شور و علاقه دارم. اما با یکی دو پرسش معلوم میشود که این نقطه از زندگی آنها، روی مسیری که دوست دارند درآینده طی کنند، واقع نیست. پس چرا اینجا هستیم؟
شاید به نظرتان امرو، که 7-8 ماه تا کنکور مانده، زمان مناسبی برای نوشتن این نوشته نیست. اما اگر اینطور فکر میکنید، جسارتا باید بگویم که سخت در اشتباه هستید. امروز برای برنامه ریزی کنکور سال آینده دیر هم هست.
روی سخنم با تمام جوانان عزیزی است که این غول کنکور را پیش رو میبینند. نمیخواهم حرفهای تکراری بزنم، نمیخواهم بگویم که برنامه ریزی دوای دردهاست، که هست. نمیخواهم حتی شما را تشویق به درس خواندن کنم، که باید بکنم. من در جایگاهی نیستم که بخشی از آینده شما را از شما بخواهم و برای شما تکلیف تعیین کنم که این کار را بکن یا آن راه را برو. نه من و نه هیچکس دیگری نمیتواند شما را وادار به چنین کاری بکند.
دوستان عزیزم، آینده شما مال شماست. نه مال هیچکس دیگر. اما اگر تصمیم گرفتید که در آینده دستتان را به جای زانوی خود، روی شانه ی این و آن بگذارید، این شما هستید که آینده تان را هم با آنها قسمت کرده اید. پس باور کنید که آینده ما در دستان خود ماست.
حالا یک نسخه ساده دارم که فقط چند دقیقه وقت میگیرد. چند سوال هم هست که باید به تنهائی به آنها جواب دهید. یک قلم و کاغذ بردارید و ادامه را بخوانید.
وقتی این خط را خواندید، چشمهایتان را برای مدت 2 دقیقه ببندید و به آینده فکر کنید. ببینید دوست دارید کجا باشید؟ در چه لباسی و با چه ماشینی و در چه خانه ای؟ خوب فکر کنید و 2 دقیقه دیگر با آن تصویرها چشمتان را بازکنید.
وقتی چشمتان را باز کردید، آن آرزوها را روی کاغذ بیاورید، با هر شکلی که دلتان میخواهد ثبت کنید. آنچه در ذهنتان بود، با تصویر، با کلام، با چند کلمه کوتاه یا در قالب یک نوشته یک صفحه ای.
حالا ببینید از چه راهی میخواهید به آنجا برسید؟ با پول بابا؟ با منت این و آن؟ با شانس و “پیچوندن”؟ ابزارهایتان را بنویسید.
از کجا اطمینان دارید که بابا همیشه هست؟ (انشاالله که تمام پدرها سالهای سال سالم باشند، اما طبیعت و واقعیت زندگی، هر احتمالی را ممکن میکند). با شانس؟ شانس چیست؟ به آدمهای خوش شانس فکر کنید. شانس مگر غیر از استفاده از فرصتها بوده است؟ مگر تا جائی فرد زحمت نکشیده و بعد از فرصتی استفاده کرده؟ مگر فرد درس خوانی نبوده که یک بورس هم نصیبش شده؟ به علاوه چند نفر را میشناسید که مستعد هم بوده اند اما “شانس ” نیاورده اند؟ با پیچوندن و زرنگ بازی؟ تا کجا و تا کی؟ هزنیه های زرنگ بازی را بررسی کنید. چند دقیقه فکر کنید. چند نفر را میشناسید که 100 بار پیچونده و یک بار با مغز زمین خورده اند؟ شما چند بار فرصت دارید که بیفتید و بلند شوید؟
دوستان من جواب، زحمت و تلاش مستمر است. جواب داستان، امید و خود باوری است. و جواب داستان، هدف داشتن است.
ببینید چند راه برای رسیدن به آن آرزوها که تصویر کردید و ثبت کردید، دارید؟ یکی از آن راهها درس است. اما درس تنها راه نیست. هنر هست، کار زیاد هست، اما پول و پارتی بازی نیست. پارتی یک تسهیل کننده است. پارتی استعداد شما را به یک نفر نشان میدهد که از آن استفاده کنید. اما ماندن و رشد و موفقیت شما را تضمین نمیکند!
شما میتوانید راهتان را انتخاب کنید. میتوانید به جای درس خواندن، بروی و در یک مغازه، یا نزد یک استادکار ماهر، مشغول کارآموزی شوید. مدتی که باید فرمولهای عجیب و غریب شیمی و ریاضی و فیزیک را بخوانید، میتوانید صرف آموختن مهارتهای عملی کنید. اما یادتان باشد که برای موفقیت، در هر شغلی که میروید، باید بهترین باشید. ببینید در کجا میتوانید بهترین باشید. چرا چنین فکر میکنید؟ به توانایئها و محدودیتهای خودتان فکر کنید. آنها را تحلیل کنید که چرا فکر میکنید مثلاً یک نوازنده موفق میشوید؟ چند سال کلاس و تمرین، نکند شما را به جائی ببرد که نمیخواسته اید. آن آینده را خوب و با دقت در مغزتان تصویر کنید.
مثلاً ساز زدن در کنار یک پارک شرافتمندانه هست، ممکن است مفرح هم باشد، که هست. اما آیا دوست دارید این شغلتان باشد؟ دائم حسرت یک گوشی تازه، یک غذای خوب و یک سفر خوب را در دل خودتان و اطرافیانتان نمیگذارد؟
حالا راهی پیدا کردید که برای شما ساده تر باشد؟ مطمئنید؟ میتوانید تا انتهایش بروید؟ سر و خسته نخواهید شد؟ حسرت برخی چیزها را نخواهید خورد؟ اگر یافتید، درس را فراموش کنید و از همین امروز به دنبال قانع کردن اطرافیانتان برای رسیدن به آن هدف باشید. قانع کردن آنها اولین گام است، حق ندارید خسته شوید. شما خودتان این حق را از خودتان سلب کردید.
اگر راهتان درس خواندن است، بدانید که چه در این راه و چه راههای دیگر، همه چیز دانش نیست. یاد بگیرید که تمرکز کنید. یاد بگیرید که نشستن یک جا و تداوم در یک کار را یاد بگیرید و تمرین کنید. لازم نیست روز اول 9 ساعت درس بخوانید. از کم شروع کنید. شاگردی مغازه و سایر مهارتها را هم از کم شروع کنید. اما با برنامه، خودتان را بهبود دهید. اگر حواستان با صدای کوچه پرت میشود، اگر پدر و مادر بلند صحبت میکنند و اگرهای دیگر، تمرین کنید که بر این عوامل مزاحم غلبه کنید. همیشه آن تصاویر زیبا را در نظر بیاورید. آن کاغذ را جائی بچسبانید که همیشه ببینید. یادتان باشد که آن تصویر به آینده شما و آینده شما به تلاش امروزتان وصل هستند. هر وقت خسته بودید، به خودتان یادآوری کنید که شما دارید آینده را میسازید، همان آینده زیبا را و به آن فکر کنید. به نوشته هایتان و آن تصویری که ثبت کردید نگاه کنید. خواهید دید که باز هم آن آینده را دوست دارید و حاضرید برایش تلاش کنید.
حالا یک بار دیگر مرور کنید.
قرار نیست حتما درس بخوانید، راههای دیگر هم هست. همه را واقع بینانه نگاه و ارزیابی کنید. فکر میکنید کار یک تاجر فرش، از یک مهندس ساده تر است؟ کار سخت است، و پول بدون سختی بدست نمیآید.
مثالهای زیادی دیده اید که طرف ناگهان پول دار شده. میدانید که او اگر زحمت نکشیده باشد، چه هزینه ای داده؟ شاید آبرویش را، شاید عمرش را، شاید اعتبارش را. تحقیق و دقت کنید و ببینید هر کس برای داشتن چیزی که امروز داده، چه داده؟ شک نکنید یا زحمت زیاد و عمرش را داده، یا چیزی دیگر را. بعد انتخاب کنید که آیا شما هم حاضری همان چیز را بدهید و همان هزینه را بکنید؟ واقعاً باید حاضر باشید.
بعضی ها چیزهای عزیزی میدهند که پولدار شوند که بد است و بعضی ها چیزهای کم اهمیت را میدهند که آینده خوبی بسازند. مثلاً دیدن یک فیلم از بین دو فیلم را مثلاً گوش کردن به حرفهای معمولی و تکراری را. کمی فکر کنید. چه چیزهایی را برای آینده تان میدهید و آینده تان را با چه چیزهایی عوض میکنید؟
شما قرار نیست چیزی را مجانی بدست آورید. هر چیزی که برایتان لذت داشت، ببینید آن را “چند” خریده اید؟ چه داده ای که آن لذت حاصل شده؟ ارزش داشته؟ فقط یک هفته این تمرین را انجام دهید. یک هفته، و بنویسید که چه دادید، چه گرفتید. سعی کنید چیزهایی را که داده اید، پیدا کنید. اگر پیدا نکردید، بیشتر فکر کنید و ببینید در این یک هفته چقدر سود یا ضرر کرده اید؟
دوستان جوان و منتظر کنکور، بدانید که امروز دارید آینده را میسازید. به آینده نگاه کنید، با امید و شوق، برنامه بریزید، خودتان را تمرین دهید، با پافشاری پیش بروید، حق ندارید به زودی خسته شوید، آه و ناله نکنید، به خودتان امید بدهید و مطمئن باشید خدا هم اگر بخواهد به کسی کمک کند، حتما پر تلاشها را بر خواهد گزید.
شما لایق بهترینها هستید فقط باید تلاش کنید، هر قدر که آرزوهایتان بزرگ است. یا آرزوهایتان را کوچک کنید، و باز هم به همان اندازه تلاش کنید. امروز حق انتخاب دارید، فردا، بعید است انتخابی بتوانید بکنید.
سربلند باشید