داستان یک مشاهده
یکی دو روز پیش برای دیدن یکی از دوستان به یک شرکت رفتم. شرکت را از سالها قبل میشناختم، شرکت بزرگ و معتبری است که در زمینه ارائه خدمات فنی و مهندسی فعالیت میکند.
آنچه در این شرکت دیدم جدا مرا به تحسین واداشت. فکر کردم مشاهده ام را که به صورت غایب و از دور در طی سالها ادامه داشته با شما در میان بگذارم. شاید برای شما هم جالب باشد.
سال 1365 بود که 5-6 نفر از دوستان هم دانشگاه فارغ التحصیل شدند و به واسطه آشنائی با مدیر عامل این شرکت در آنجا استخدام شدند.
انگار همین دیروز بود…گهگاه آنها را میدیدم و از وضع شرکت کم و بیش مطلع میشدم. شرکت داشت بزرگ و بزرگتر میشد و این دوستان هم که الحق همه درس خوانده، باهوش و مستعد بودند با شرکت رشد میکردند.
شرکت پروژه بزرگی را در صنعت نفت برنده شد و یکی از این دوستان مدیر آن پروژه شد. این پروژه با خارجی ها مشترک انجام میشد و ژاپنی ها خیلی این دوست را پسندیدند.
باید اینجا بگویم که آن روزها بحث خارج رفتن و ادامه تحصیل مثل امروز شناخته شده و آسان نبود. این دوست ما هم علیرغم اینکه پذیرش داشت و معدل و شرایط مناسبی داشت، به دلیل مسائلی پیش پاافتاده از ادامه تحصیل در خارج بازماند و از این بابت خیلی ناراحت شده بود، اما ساخت.
آن پروژه با موفقیت خاتمه یافت و امروز آن دوست را همه در آن صنعت به خاطر عملکرد هوشمندانه اش که البته بسیار مدیون اعتماد و پر و بالی بود که شرکت به او داد، میشناسند.
او مسیر رشد را ادامه میداد.
در این مقطع شرکت با انتظارات فزاینده این دوستان مواجه بود، خودش هم بزرگ و بزرگتر میشد. در اینجا شرکتهای اقماری متعددی تاسیس شدند که هر کدام از این دوستان همراه با سایر استخدام شده های شرکت، به مدیریت یکی از آن شرکتها منصوب شدند. شرکتهایی که سهامش متعلق به شرکت مادر و این مدیران جوان بود.
شرکت روند رو به رشدی داشت و همه میدانستند، فکر نکنید کارها ساده بود، وضع اقتصادی فراز و نشیب داشت اما مدیران هوشمندانه خود و سازمان را رهبری میکردند.
دیروز که به شرکت رفتم، در بیانیه چشم انداز شرکت دیدم که یکی از آن دوستان (همان مدیر پروژه) به عنوان مدیر عامل و دیگری به عنوان رئیس هیئت مدیره زیر بیانیه را امضا کرده اند. بسیار خوشحال شدم.
پرسیدم که پس مدیران قبلی چه شدند؟ آنها هم هستند. سهامشان را دارند. آنها امروز به جای 100 سهم از 100 سهم، 50% از سهامی را دارند که صدها بار بیشتر از سهام قبلی ارزش دارد. آنها زندگی راحتی دارند. مسئولیتهایشان در حد حوصله شان است و احترامشان چندین برابر است.
آنها خط میدهند ، خطوط کلی را معین میکنند و اجازه میدهند این مدیران خوش فکر سازمان را جلو ببرند.
تمام آن استخدام شده های جوان امروز همراه نیستند. برخی رفته اند و برخی مانده اند. تعدادی مدیران ارشد هستند و تعدادی کارشناسانی زبده و دلسوز.
آن مدیران اما به گمانم از دیدن این سازمان و این موفقیت، بسیار لذت ببرند.
کاش یکی از این جوایزی که هر روز توزیع میشود هم به این مدیران خوش فکر داده میشد، گرچه آنها جایزه خود را دریافت کرده اند، نه یک بار، بلکه هر روز.
برایشان سلامتی آرزو دارم.
سربلند باشید
باید تبریک گفت به آن مدیران بالادست برای اعتمادی که به مدیران جوانشان کردند و نتیجهاش را گرفتند. کاش ما هم روزی در چنین سازمانی مشغول فعالیت شویم!
کاش روزی تمام سازمانهای ما درصدی از بودجه شان را صرف توجه به کارکنان مستعد کنند و بدانند که آنها روزی باید سازمان را بگذارند و بروند. این اقتضای طبیعت است. پس بهتر است از همین امروز به فکر آن روز باشیم.
شما که حسابتان البته جداست…
سربلند باشید
ممنون. مطلب خیلی مهمی بود