تحلیل یک ارائه در خندوانه
خندوانه این روزها خیلی گل کرده و مخاطبین زیادی را به خود جذب کرده است. تعداد آرائی که به (به قول آقای رامبد جوان) هر یک از کمدین ها داده میشود، نشانی از تعداد مخاطبان برنامه دارد.
آخرین ارائه ای که تا زمان تحریر این نوشته از این برنامه دیدم، ارائه آقایان افشاریان و غفوریان بود. این مطلب را به تحلیلی از ارائه ی آقای افشاریان اختصاص داده ام که در حد سواد و بضاعت یک بیننده است، نه بیشتر.ارائه آقای افشاریان را خیلی دوست داشتم، نه به عنوان یک بیننده، به عنوان کسی که اطلاعات محدودی از بایدها و نبایدهای یک ارائه دارم. شاید به عنوان یک بیننده، که نشسته تا بخندد، و بیشتر بخندد تا فکر کند، ارائه ایشان را به عنوان ارائه برتر این مسابقه انتخاب نکنم.
بیائید کمی با جزئیات بیشتر به این ارائه نگاه کنیم:
- لباس آقای افشاریان خاص و کاملاً فکر شده بود، نظر مخاطب را حسابی جلب میکرد که ببیند این لباس چه برای گفتن دارد؟ در ارائه نشانی از ارتباط لباس و موضوع نیافتم، شاید من خیلی خوب گوش نکرده باشم، اما میشد از این لباس بهتر استفاده کرد.
- شیوه ورود به مسئله خوب بود، اما به نظرم براق نبود. نفهمیدم که چطور یک باره از نام 021 به اصل داستان رسید. شاید اصلاً آن مقدمه لازم نبود. من چسبی میان آن مقدمه چند کلمه ای و باقی داستان نیافتم.
- اما ارائه عالی بود، کاملاً فنی بود، نشان از تبحر و تسلط ایشان به تمام جنبه های ارائه داشت. گاهی هوشمندانه این تسلط را به رخ بیننده میکشید. سرعت ارائه یکی از نشانه های تسلط ایشان بود. تا زمانی که من متوجه بودم، حدود 4 دقیقه بدون مکث و بدون حتی یک لغزش که نیاز به تکرار یک کلمه داشته باشد، حرف زد و خنداند و موضوع را جا انداخت. این تکه واقعاً به لحاظ فنی به نظر من عالی بود. اما نظر مخاطب چه بود؟ به نظرم سرعت ارائه برای مخاطب (از جمله خود من) اگر میخواستم وصل شوم و دنبال کنم، کمی زیاد بود. باید دید که چند درصد از مخاطبان به این سرعت و تسلط امتیاز دادند و چند درصد به اینکه بتوانند بفهمند و تعقیب کنند؟
- یکی از نکاتی که آقای افشاریان با هوشمندی بالا در ارائه اش جای داده بود، تکرار چند باره یک اسم سخت بدون لغزش و خطا بود. آن اسم را 2 یا 3 بار تکرار کرد که نشان دهد که چقدر مسلط است. به نظرم اما مخاطب (از جمله بنده) خیلی با این نام آشنا نبود و همین باعث شد که اینجا یک جدائی کوچک از اصل موضوع رخ دهد.
- نکته خوب بعدی که به نظرم بار قبلی هم از آن به خوبی استفاده شد، درگیر کردن مخاطب در داستان بود. اجرای یک ارائه ی دوسویه (تعاملی) کار را سخت تر و البته دلچسب تر میکند. به نظرم ایشان خیلی خوب این کار را در هر دو ارائه و در هر ارائه به روشی خاص، انجام داد. کاری که رقیب ایشان در ارائه اش نداشت، یا من حس نکردم. چه شعرخوانی طنزش، چه شعبده بازی اش، و چه حرکت دستش که بینندگان را تشویق به مشارکت میکرد، همه به نظر من جذاب بود.
- مدیریت زمانش عالی بود، برخلاف رقیبش به ساعت مراجعه نکرد، و به این ترتیب نشان داد که چقدر به موضوع و متنش مسلط است و میداند که کجای ارائه است. این خیلی خوب بود.
- ژستهایی که در پشت صحنه داشت را چندان نپسندیدم. زمانی که ارائه رقیب را نگاه میکرد، به من شخصاً حس خوبی القا نکرد، من نگرانی دیدم، نمیدانم چقدر حسم درست بوده است؟
کار آقای افشاریان من را یاد کارهای سینمائی انداخت که معنا گرایش مینامند. یعنی کارگردان معتقد است که برای گیشه کار نمیکنید، مثلاً طنز فاخر میسازد، در کمال ارادتی که دورادور به این هنرمند عزیز دارم، به نظرم کار صحنه باید مخاطب را در نظر بگیرد و به خواسته های او توجه کند. منی که از قبل و ندیده آماده بودم که به ایشان رای دهم، ارائه رقیب ایشان را برای این هدف خاص، جذاب تر یافتم.
گرچه معتقد هستم که رقیب ایشان بعد از اینکه ارائه هر دو تمام شد، در فعالیتی که همراه آقای رامبد جوان داشتند، به اثرگذاری خود بر مخاطب ادامه داد و این حتماً بر نظر مخاطب اثرگذار بوده است، کاری که آقای افشاریان انجام نداد (من هم رویه ایشان را بیشتر پسندیدم و به نظرم مجری نباید فضای اضافه ای به رقبا بابت این کار میداد). شیوه نشستن در تصویر این نوشته را نگاه کنید، این هم نشانی از همین موضوع دارد. ژست خودمانی و باز آقای غفوریان، شیوه نشستن مودبانه آقای جوان و ژست آقای افشاریان خیلی با هم فرق دارد و به نظرم خود نشان دهنده بخشی از چیزی است که در این نوشته آمد.
نمیدانم نتیجه آرا چه شود، اما میدانم که به ذوق و استعداد آقای افشاریان خیلی باور پیدا کردم، به اجرایش از دید فنی هم همینطور، اما از دید مخاطب، به کار آقای غفوریان بیشتر خندیدم.
بی انصافی است اگر به ایده خوب این کار و به شجاعت کسانی که خود را در معرض قضاوت بیننده قرار دادند، اشاره نکنم. به گمانم این اولین بار است که چنین اقدامی رخ میدهد و افرادی در این سطح حاضر میشوند که چنین کار بزرگی بکنند. به همه شان باید تبریک گفت.
نظر شما چه بود؟ شما این ارائه را چطور دیدید؟ آیا این ارائه ها نظر شما را جلب کرد؟
سربلند باشید
من هم شخصا از کار آقای افشاریان خیلی خوشم آمد. سناریوی آمادهای برای ارائه داشت و روی تک تک فرآیند کار شده بود. ایشان در مصاحبهای که بعد از این اجرا داشتهاند، گفتهاند: اگر ده بار هم فرصت اجرا داشته باشم، باز به همین سبک اجرا میکنم. طنزی که بیننده وادار به اندیشه شد. ایشان طنز فاخری ارائه نمودند. اما در مورد اجرای آقای غفوریان به نظرم ایشان بیشتر طنز عامه پسندی داشتند و ایدهای پشت اجرای برنامه نداشتند. ضمن احترام به زحمات ایشان در خنداندن مردم.
سلام، من هم ایده ام این نبود که ایشان باید ارائه خود را تغییر میداد. به نظرم اسم این تغییر نیست. مخاطب باید در ارائه من سهیم شود. خود ار در آن ببیند، کاری که ایشان هم با تشویق حضار به دست زدن، کرد و موفق هم بود. کاری با کاربردن لهجه زیبای شیرازی کرد و موفق هم بود.
اما این یک طنز است، آموزش در طنز هم خوب است، اما به نظرم نقش نیاز مخاطب و درک مخاطب در طنز ایشان کم بود.
بگذارید مثالی از خودم بزنم، من گاهی دوست دارم هیچ یاد نگیرم، فقط بخندم.
خندوانه پیامش این است که اگر تو مصنوعی هم بخندی، مغزت متوجه نمیشود که تو درک نکرده ای و میخندی و خندیدن حتی الکی هم که باشد خوب و مفید است. به نظرم آ«چه شما عوام پسندش نامیدید که من هم تا حدودی موافقم به من فرصت داد که بدون نیاز به اینکه زیاد فکر کنم، بخندم و لذت ببرم. گاهی زیادی فکرکردن مانع لذت بردن از لحظه ها میشود.
کودک درونمان هم نیاز دارد تا نفس بکشد، اقلاً گاهی… این فرصتی بود که آقای افشاریان عزیز از بیننده دریغ کرد، به نظرم
سربلند باشید
کاملا با شما موافقم. ایشان به نظر من اشتباهشان این بود که این نوع طنز را در جایی مطرح کردند که من باید بخندم. ولی جا دارد در این مورد فتح بابی شود تا مردم گاهی هم بیندیشند.
شاید این قیاس مع الفارق باشد که طنزهای تلخ چارلی چاپلین همواره خنداندهاند ولی نیشی بس عمیق در ورای خنده بر جانمان زدهاند. و این خود هنری است.
تصورم این است که مخاطب همیشه در کار هنری جایگاهی دارد، نه اینکه همه برای مخاطب باشد، نه اینکه مخاطب را دست کم بگیریم. تعادل خوب است.
سلام
ببخشید این رو می گم اما پاسخ سوالات من در جواب پست شغلیتون ندادید که هفته پیش بود
مساله ای نیست
اما برحسب تجربه می گم…از ادم های چهره و بازیگرها ننویسد تو سایتتون به نیت اینکه از شما دعوت کنن برای کار یا بهتر دیده بشید
فقط اینا رو بزرگتر می کنید در حالی که هنرمندای واقعی و مظلوم ما گمنام موندن که یکیشون مثلا قصه گوی ظهر جمعه هست
تو پست شغلی من سوالاتی رو گفتم اما جواب ندادید
ظلم هایی رو که تو بخش خصوصی میشه
الان وزارت ارشاد معاونت قرانی بروید ببینید
یکی از دوستان می گفت جناب پوینده جهانی
فراخوان زدن جذب گزارشگر
بزنید تو گوگل معاونت قرانی وزارت ارشاد
ده روز تمام جوانان برگزیده رو کلاس گذاشتن و وقتشون رو گرفتن
دست اخر گفتن ما که شما رو استخدام رسمی نمی کنیم…حالا کیا گفتن؟
دو تا جوون که معلوم نیست خودشون چطور رفتن استخدام شدن. و جالب تر اینکه یکیشون همراه بچه ها هم میومده و خودش تو کلاس ها بوده و حتی امتحان هم داده…برای چی؟
برای اینکه تحت مدارم قانونی و یک سری کارهای صوری، ایشون رو استخدام بکنن
حالا همه کارها انجام شده
مدارک هم گرفته شده..و همه چیز امادست برای استخدام افراد سفارشی و نورچشمی
حالا خود همکار همین اقا تو جلسه می گه ما شما رو نمی خواهیم استخدام بکنیم که! میایید کار قراردادی و پروژه ای…ایده هاتون رو بدید تا ما خبرتون بکنیم!!!
واقعا ظلم از این بالاتر میشه در حق جوانان ما؟
خودتون قضاوت کنید
اگر واقعا احساس مسئولیت تو حوزه سازمان و مردم می کنید، بروید همین مطلب را بنوسید
بخواهید اسم و فامیل و شماره تماس معاونت قرانی رو می دم حاج اقا حشمتی پور یا محتشمی پور هستند…سرچ کنید معلومه
حتی مشخصات این فردم بخواهید بهتون می دم زنگ بزنید
مساله ایناست
بهتر نیست به جز تولید محتوا برای کار گرفتن و پروژه گرفتن با مقاله، خودتون و رزومتون رو شفاف معرفی کنید؟ تصمیم با خودتونه
موفق باشید
سرکار خانم حسینی پور
تعامل و پاسخ دادن زمانی سودمند است که هدفی سازنده در میان باشد. متاسفانه برداشت بنده از نکاتی که اشاره میفرمائید، حرکت و هدفی سازنده نیست. شما به همه اتهام میزنید، بدون آنکه شناختی داشته باشید، یا زمانی را صرف مطالعه کنید.
شما من را متهم میکنید که مینویسم که به من کار بدهند، از من رزومه میخواهید، در حالیکه چند پست قبل نوشته ام که چرا نام کارفرمایان را در اینجا و سایت شرکت منتشر نمیکنیم، همه کارفرمایان را متهم میکنید که همه را بازی میدهند، از افرادی نام میبرید که فرصتی برای دفاع از خود ندارند و در تمام نوشته های شما، نشانی از تحمل دیدگاه طرف مقابل، یا میلی به یک تعامل سازنده مشاهده نمیشود.
در این شرایط بهترین کاری که از من ساخته است، سکوت است و فرصت دادن به شما برای اینکه هرچه میخواهید بنویسید، البته تا جائی که به کسی توهین نکنید و احترام را رعایت کنید.
به نظرم کمی فکر کنید که چرا از میان حدود ۲۰۰۰ نفری که این نوشته ها را میخوانند، چرا هیچکس میلی به هم صحبت شدن با شما ندارد و هیچکس با شما گفتگو را ادامه نمیدهند؟
اگر کمی زمان بگذارید و نوشتهه ای این وبلاگ را بخوانید، متوجه میشوید که بنده هیچ نوسته ای را بدون پاسخ نمیگذارم، چه شده که نوشته های شما را من هم پاسخ نمیدهم؟
لحن شما آزارنده است، نه برای اینکه آنطور که خودتان فکر میکنید، حقیقت را میگوئید، بلکه برای اینکه همه را به تیغ میرانید و به همه تهمت های خلاف واقع میزنید، هیچ سخنی را که مخالف شما باشد، تحمل نمیکنید، خود را مرجع قضاوت میدانید و اینها برای هر خواننده ای گران و آزارنده است.
من بسیار کوشیدم که با شما تعاملی سازنده داشته باشم، اما متاسفم و اعتراف میکنم که به علت ضعف خودم، موفق نشدم.
از این پس هم هر نوشته شما را که در آن ادب و حق دیگران (هر که باشند) رعایت شده باشد، با کمال میل استقبال میکنم و در حد بضاعت پاسخ میدهم، در غیر اینصورت از تعامل با شما معذور خواهم بود.
برایتان آرزوی سلامتی و موفقیت میکنم.
سربلند باشید