کمک به کسب و کارهای ایرانی
این روزها، و شاید خیلی وقت است، که نوشته هایی با روح انتقادی به کسب و کارهای ایرانی در فضای مجازی و غیر مجازی منتشر میشود. خوشبختانه عمده نوشته هایی که من دیده ام، روحیه دلسوزانه داشته اند و کمتر دیده ام که (اقلاً از نگاه شخصی من) برداشتی مخرب از آنها بشود، که این جای خوشحالی دارد.
اما به همین نسبت، کمتر هم دیده ام که راهکار موثری به این کسب و کارها ارائه شود. بیشتر گفته و نوشته میشود که چه کاری باید بکنند که نمیکنند، یا ما فکر میکنیم که چه باید بکنند، یا فکر میکنیم که فلان جای کارشان چه نواقصی دارد که البته حجم زیادی از این نظرات هم صحیح است. اما سوالی که دارم این است که اولاً هدف ما از این نوشته ها چیست؟ و ثانیاً صاحب آن کسب و کار چقدر میتواند از آن نوشته ما استفاده کند؟شاید شما هم پیرو آن تفکری باشید که وظیفه نویسنده دیدن است و بیان کردن و وظیفه من نیست که برای آن مشکل، راه حلی ارائه کنم. در بسیاری از آن موارد، من هم با شما هم عقیده هستم. اما خواندن یکی دو نوشته طی این روزها در فضای مجازی وادارم کرد که فکر کنم در این شرایط ما چه میتوانیم بکنیم و چرا باید کاری بکنیم. این نوشته را به این موضوع اختصاص داده ام که شاید ما بتوانیم دیدگاهی را اختیار کنیم که هم برای خودمان و هم برای کسب و کارهای کشورمان سودمندتر باشد.
برای این نوشته مثالی را انتخاب کرده ام که برگرفته از نوشته دوست عزیزی در فضای مجازی است در مورد کسب و کاری که خیلی از ما با آن آشنا هستیم، یعنی دیجی کالا.
در فضای لینکدین نوشته ای دیده بودم که برگرفته از وبلاگ این سازمان بود، به فاصله چند روز بعد هم نوشته دیگری در همان فضای مجازی دیدم که انتقادهایی (که من هم با عمده آنها موافق بودم) را در مورد این سازمان و این کسب و کار، مطرح کرده بود. این دو نوشته کمی با هم در تناقض بودند. اولی در ذکر دلایل استقبال دیجی کالا از ورود رقبای خارجی به بازار ایران نوشته بود و دومی به تهدیدهای این ورود و برخی نقاط ضعف این کسب و کار اشاره داشت.
من در حوزه مدلهای کسب و کار تخصصی ندارم و نمیخواهم از این دیدگاه به این نوشته ها بپردازم، میخواهم نگاهی دیگر داشته باشم.
در نوشته دوم، چند نکته خوب بود، مهمترین این بود که دیجی کالا از پتانسیلی که در اثر رتبه بالایش در میان کسب و کارهای اینترنتی دارد، درست استفاده نمیکند. عدد هم ارائه شده بود که مثلاً این کسب و کار برای 990 هزار بازدید کننده ای که می آیند و نمیخرند، برنامه ای ندارد. (نقل به مضمون) به نظرم این یک هشدار به جاست، من این هشدار را چنین ترجمه میکنم که دیجی کالا میتواند خیلی بهتر و موفق تر از آنچه هست، باشد.
حالا نکات من اینهاست:
- من (منظورم هر یک از ما به عنوان یک ایرانی و یک مشتری) چه کمکی میتوانم به امثال دیجی کالا بکنم؟
- به نظرم ساده ترین اش این است که (نه به عنوان یک متخصص کسب و کار، بلکه به عنوان یک ایرانی و یک مشتری که میخواهم خدمات بهتری بگیرم)، میتوانم بازخورد بدهم و این بازخورد دادن را رها نکنم، در انتظار پاسخ هم نمانم. خود را موظف کنم که برای دریافت خدمات بهتر، دائم در تلاش باشم و نقش خود را ایفا کنم. راستی به نظر شما امثال دیجی کالا (و نمونه های متعدد دیگری که در صنایع و حوزه های متنوع دیگری هستند) که شاید کسب و کارشان از ورود رقبای جدید به بازار ایران متاثر شود، چه کارهایی میتوانند انجام دهند که به ما خدمات بهتری بدهند؟
- چرا من باید به کسب و کارهای ایرانی کمک کنم؟
- نخستین نکته این است که این تفکر به من کمک میکند که مثبت اندیشی را و نگاه کسب و کاری را در خودم تقویت کنم. این یک تمرین مجانی است. من میتوانم خودم را در نقش مدیرعامل یا صاحب یا سهامدار آن کسب و کار بگذارم و این نقش را تمرین کنم. این یک تمرین خوب است که هیچ خرجی هم ندارد. اگر آن کسب و کار هم منتفع شد، چه بهتر، من میتوانم بخیل نبودن را هم تمرین کنم.
- دومین نکته باز هم به عنوان یک مشتری این است که اگر فضای کسب و کار داخلی بهتر باشد، بازیگرانی که تازه میآیند، باید قوی تر وارد شوند. به بیان دیگر، رقابت با یک دیجی کالای ضعیف، آسان تر است، با خدماتی در سطح پائین تر، احتمال موفقیت بیشتر است و این نه به نفع آن کسب و کار است نه به نفع من به عنوان مشتری که در نهایت باید به خدمات سطح پائین تری راضی شوم و بسنده کنم.
- نکته دیگر به نظرم این است که من از نگاه عیبجوئی دائمی (که اینجا به آن اشاره کرده ام) دور میشوم و به رایگان، مثبت اندیشی را تمرین میکنم، باز هم به رایگان!
- اما نکته دیگری هم هست، به نظرم فضای گفتگو زمانی شکل میگیرد که طرفین اعتماد به محیط داشته باشند، به عبارت دیگر، محیط برای بیان دیدگاههایشان در مورد یکدیگر از شرایط لازم و کافی برخوردار باشد. وقتی ما نقدی کنیم که در آن نظرات مثبت یا راهکارهایی هم ارائه کنیم، صاحبان این کسب و کارها بیشتر تمایل پیدا میکنند که از نظرات بهره مند شوند و بیشتر رغبت پیدا میکنند که پاسخگو باشند. این هم به نفع همه ماست. میدانید که ebay همه ساله تعدادی از مخاطبین خود را در جائی جمع میکند و هم از نقشه هایش برایشان میگوید و هم حرفهایشان را میشنود. کمی فکر کنید، اگر یکی از این کسب و کارها امروز چنین کاری کند، چه حجمی از گفته ها نقد و گله و … (که ممکن است درست هم باشد) خواهد بود و چه حجمی سازنده هستند؟ به بیان دیگر، اگر آنها آماده شنیدن باشند، ما آماده گفتن به صورتی موثر هستیم؟
به نظرم ما باید از کسب و کارهای ایرانی حمایت کنیم، باید به آنها انگیزه بدهیم، باید کمک کنیم که بهتر شوند، هدفمان هم فقط این باشد که بهتر شوند، نه برای خودشان که به نفع من (به عنوان مشتری) تا رقبای جدید هم قوی تر بیایند و همه در رقابت باشند که به من (مشتری) خدمت بهتر و مناسب تری ارائه دهند.
اما فقط برای اینکه یک تنه به قاضی نرفته باشم، فکر میکنم که این کسب و کارها هم باید، هم ظرفیت شنیدن را ایجاد کرده و توسعه دهند، هم تشویق کنند، هم فضای لازم را برای گفتن به وجود بیاورند. ابزارهایی مانند باشگاه مشتریان، یا فرومها و مواردی از این دست، آن قدر در سالهای اخیر بد اجرا شده اند که اثربخشی خود را از دست داده اند، فر میکنم باید اتاق فکری باشد که به راههای تازه فکر کنند. داشتن وبلاگ یکی از این راههاست، وبلاگی با تعامل دوسویه میتواند خیلی کمک کننده باشد.
من دوست دارم از طرحهای تازه و در راهی که این کسب و کارها دارند، برای اینکه به مشتری، خدمت بهتری ارائه کنند، آگاه باشم. دلم میخواهد که چند خدمت را معرفی کنند و از مشتری بخواهند که در مورد آنها نظر بدهد و طرح برنده را پیش ببرند، تا مشتری هم حس کند که در آن طرح سهیم و شریک است. سایتی که غذا را بازاریابی میکند، یا خریدهای اشتراکی را، یا هر خدمت دیگری را برای مشتری عرضه میکند، خیلی بهتر از من میداند که مشتری در پی ارزش افزوده است، این ارزش را چه کسی بهتر از همین مشتری میتواند تبیین کند؟
برخوردهای خصمانه، همراه با توهین، تهدید، حتی تحریم خرید، کمتر ممکن است کمک کننده باشند، نه به آن کسب و کار، که به خود مشتری. من برای خودم در کیفیت نامطلوب خدمات یا محصولاتی که امروز دریافت میکنم، سهمی قائل هستم، شما چطور؟
بیائید با دادن بازخورد های موثر، بازخوردهایی که همیشه یا همه اش تخریب و سرزنش نیست، به خودمان کمک کنیم.
نظر شما چیست؟
سربلند باشید
پیشنهاد می کنم بروید نامه اقای قالیباف را دیروز بخوانید
بهتر است به جای سانسور مطلب، واقعیات رابنویسید مدیر محترم سایت
نه اسم خودتان را زده اید
نه فامیلتون
نه اینکه چه شرکت هایی هستید
مهم نیست
شایسته است همه ما در محضر وجدان و خدا پاسخگو باشیم
نه این که سانسور بکنیم
سلام
شما هر وقت با رعایت ادب و دوری از اهانت به دیگران، مطلبی مرقوم بفرمائید، با کمال میل و افتخار آن را نشر میدهم.
جائی که نامی ببرید از اشخاص ثالثی که فرصت ارائه توضیح نداشته باشند، یا مطلبی باشد که قابل اثبات نباشد، نه از سوی شما، که از سوی هر دوست دیگری هم که باشد، از انتشار آن معذور خواهم بود.
سربلند باشید
جناب کمالیان عزیز
نظرات تان واقعا نوآورانه است و هر روز عالی تر. به شما هم میهن و مربی ام افتخار می کنم. آری خود نیز همیشه فکر می کنم چرا فلان مسول این کار را نمی کند و چرا از ما نظر نمی خواهد؟ و قس علیهذا ولی غافل از اینکه خود نیز بقول شما پا پیش نگذاشته ایم و نظراتمان را ننوشته ایم و با آنها در میان نگذاشته ایم
شاید یکی از دلایل بخیلی ام باشد چرا که فکر می کنیم او در کارش موفق می شود و یا هم چون از طرف خوش مان نمی آید از کمک کردن به او امتناع می کنیم و یک جور سئوگیری در کارمان انجام می دهیم.
امید که به بلوغ فکری و اجتماعی بالنده ای برسم و بتوانم این مهم را عملی نمایم.
یکی دیگر از دلایلش تنبلی در نوشتن است.
امید که آدم شوم
سرافراز باشید و تندرست
سلام
ممنون از همراهی شما
به نظرم باید نگاهمان را ملی تر کنیم، حتی قبل و بیش از آنکه صاحبان کسب و کارها، چنین کنند. به چشم یک داشته ملی به کسب و کار نگاه کنیم، بخواهیم که کمک کنیم تا بهتر شوند، که اگر شوند، برای ما هم بهتر است.
از فروتنی و صداقت شما لذت بردم.
سربلند باشید