بوشهر
این تصویر غروب زیبای بوشهر است که علیرغم عدم تبحر من در عکاسی، به تصویری زیبا تبدیل شده است. زیبائی تصویر عمدتاً از زیبائی واقعی است که حتی در نازل ترین سطح عکاسی هم چنین زیبا مینماید.
هفته گذشته این شانس را داشتم که این شهر زیبا را ببینم و کارگاهی در یکی از سازمانهای این منطقه برگزار کنم. زیبائی ساحل خلیج فارس غیر قابل وصف است، نمیتوانید تصور کنید که چقدر زیبا بود و متاسفانه چقدر خلوت! آنجا همه چیز برای گردشگرانی که زیبائی را میخواهند فراهم است، امکانات رفاهی اما ضعیف (ضعیف یعنی در حد این همه زیبائی و امکانات بالقوه طبیعی نیست) است، شاید نگاهی به این منطقه بتواند به اندازه نفت و گازی که داریم به وضعیت اقتصادی ما کمک کند، اینجا منتظر یک تصمیم خوب است، لازم نیست بهترین تصمیم گرفته شود، چند تصمیم خوب، مثل ساختن یک هتل خوب (به سرعت نه در چند سال)، امکان را برای استفاده از کیلومترها ساحلی که چنین زیباست فراهم میکند. باور نمیکنید که در سراسر این ساحل تنها چند نفر به نظاره این صحنه نشسته بودند و لذت میبردند.
هوا گرم بود، اما آرامش در حد اعلا وجود داشت.
راستی نقش من و شما در اینکه این پتانسیلها تبدیل به منابع درآمدی شوند و کشورمان را درست همان که هست معرفی کنند، چیست؟
حیفم آمد که پاسخ میهمان نوازی و لطف هموطنان بوشهری را ندهم، این یادداشت در پاسخ به گرمی و لطفی است که در فضای این شهر برای هر مسافری فراهم است.
در کارگاه نکته جالبی هم نظرم را جلب کرد، که شاید برای شما هم جالب باشد. در میان پروفایلهایی که دیدم، به طرز جالبی I های پر شدت دیده میشدند، بیشتر ا زمتوسطی که انتظارش را داریم، گرچه شاید این یک اتفاق باشد، اما میشود گفت که این همان خونگرمی است که همه از آن شنیده و دیده ایم. مدیرانی جوان، که از پنجره اتاقهایشان و البته از نزدیک هم، نظاره گر توسعه ها هستند و آبی خلیج فارس که زیبائیها را دو چندان میکند.
یکی از مدیران ارشد حاضر در کارگاه، نخستین کسی بود که پروفایل خود را برای تفسیر برای همه به من دادند، دوستانشان هم در پی ایشان آمدند، جوی صمیمی و گرم که البته رد پای عارضه هایی هم در آن بود، مثل همه جا و مثل همیشه. اما آنها خواسته بودند که بدانند. این مهم بود.
ایده جالبی هم دیدیم که متاسفانه امکان عکس گرفتن از آن را نیافتم. همشهری باذوقی یک ایستگاه “عابر آب” مثل عابر بانک، درست کرده بود. با کارت شتاب میتوانستی آب تصفیه شده خنک، در احجام مختلف خریداری کنی و خودت همان مقدار آب را برداشت کنی. چقدر جالب بود و مشتری هم داشت.
راستی چند تا ازاین ایده ها منتظر نگاهی هستند تا شکوفا شوند؟
بوشهر را ببینید، حتماً.
سربلند باشید
سلام و وقت بخیر
از سایت خوبتون بی نهایت سپاسگزارم. شما در تهران هم کارگاه رفتار سازمانی برگزار می کنید؟
با سپاس
رادفر
سلام استاد ارجمند
ابتدای کلام خوشحالم که سفر خوبی را تجربه کردید و به سلامتی بازگشتید.
حقیقتا در هر جای این کشور فرصت های سرمایه گذاری پربازده ای وجود دارد و رونق این فرصت ها مستلزم سرمایه گذاری بلندمدت داخلی و “خارجی” است. سرمایه گذاران درحال حاظر این اطمینان را کسب نکرده اند که پول های نقد خودشان را تبدیل به مصالح ساختمانی کنند که دلایل مشخصی هم دارد که در حوزه ی اقتصاد کلان متخصصان بررسی خواهند کرد، انشالله.
دستگاه عابرآب هم واقعا جالب بود. پتانسیل گسترش کیفی و کمی دارد.
@نغمه
سلام
از لطف شما ممنونم. برگزاری کارگاههای غیر سازمانی، معمولاً بسیار کم تعداد ترند، چون کارآئی آنها به نظرم محل تردید است، ممکن است از کم توانی من در انتقال درست مطالب در کارگاههایی که مخاطبان متعلق به یک سازمان و تحت یک مدیریت واحد نیستند، آدرسهای غلطی داده شود که چندان خوب نیست.
اگر قرار بر برگزاری این کارگاهها شود، که در عین تمام دغدغه های فوق، اوقات دلچسبی هم برای من هست، از طریق همین وبلاگ اطلاع رسانی خواهد شد.
باز هم سپاسگزارم.
سربلند باشید
@اعتضاد
سلام
بی شک سرمایه های کلان اثرگذار هستند، نمیدانم شاید من ساده لوح باشم (که تا حدودی فکر کنم هستم) اما فکر میکنم که آدمهای معمولی هم میتوانند کارهای بزرگ بکنند.
مثلاً من دلم میخواست ۳۰- ۴۰ تا وبلاگ درجه یک در مورد بوشهر وجود داشت، با عکسهای زیبا، با راهنمای گردشگران، چطور باید رفت، کجا باید ماند، چه باید خورد، چه باید خرید و …..
هر یک از این وبلاگها میتواند تبدیل به یک شرکت گردشگری شود، میتواند تبدیل به یک سامانه صادرات شود، به جای اینکه اجناس رده چندم را در مغازه ها بفروشیم، شاید میشد که چیزی صادر کنیم، یا اقلاً مخاطب داخلی و بعد هم خارجی جذب کنیم.
شک ندارم که در بوشهر فارغ التحصیل زبانهای خارجی از هر زبان داریم. چرا اینها نباید یک راهنمای بوشهر و شهرهای اطراف را به ۴ -۵ زبان روی اینترنت ارائه کنند؟ مگر روزی چند ساعت زمان میبرد؟ چرا همینها نروند با صاحبان یکی دو هتل و مهمانسرا صحبت کنند که برایشان تولید محتوا کنند؟
من فکر میکنم ما نقش داریم و همه این کارها میتواند نمونه هایی باشد از کارهایی که من و شما میتوانیم بکنیم و منتظر نمانیم….
نمیدانم، شاید خیلی ساده هستم….اما به این روشها اعتقاد دارم…
سربلند باشید
کاملا درست می فرمایید.
امیدوارم دوستانی که در حیطه گردشگری فعالیت دارند، کفش های آهنی را با عشق و علاقه بپوشند و از دست اندازهایی که سد راه تلاشگران قبلی شد، گذر کنند و این صنعت فعلی “هیجانی” را “عقلانی” کنند.
@اعتضاد
سلام
من از نوشته شما دو پیام دریافتم که به نظرم و اگر درست فهمیده باشم، خیلی هوشمندانه نوشته من را نقد کرده بودید، عالی بود.
به نظر بنده کفش، همیشه آهنی است. با دمپائی ابری نمیتوان به جائی رسید که من در موردش حرف میزنم، من باورم به نقش آدمها، به اهمیت داشتن ذره تلاشها، و نتیجه بخش بودن پافشاری است. بنابراین نکته اول را درست فرمودید، راهی که من عرض میکنم، حتماً کفش آهنی میخواهد و میدانم که میدانید که راهی که به جهنم میرود، آسفالت است :-)
نوشته من و نگاهم به این مقوله تا حدودی هیجانی است، قبول دارم. اما مگر بدون شوق و هیجان میتواند کاری کرد؟ میتوان وارد جرگه ای شد؟ میتوان شروع کرد و وبلاگی نوشت در مورد شهری مانند بوشهر؟ به گمانم اینجا هیجان لازم است که کاری شروع شود، تکیه بیش از حد بر منطق است که نمیگذارد کاری عجیب شروع شود…. این باور من است و البته در این حوزه شما بسیار بهتر از من میدانید…
اما مبادا گمان کنید که از نوشته شما آزرده شدم، بر عکس لذت بردم که چنین شیوا و کوتاه، دو پند اساسی را در نوشته تان جای دادید و به شما بابت این خوب نوشتن، حسادت میکنم. باز هم پیشنهاد و خواهش میکنم که بنویسید و منتشر کنید… حتماً خوب است..
سربلند باشید
از لطف شما بسیار سپاسگذارم.
همون طور که فرمودید کفش آهنی لازمه ی هر کار اجرایی است و هیجان و انگیزه نیروی محرکه انسان است، و دقیقا به این علت نیز داشتن برنامه و هدف واقعی، در میانه راه باعث تجدید همین نیروی خارق العاده می شود و ما را از ناامیدی نجات می دهد.
و لازم می دانم این نکته را عرض کنم که رسیدن به “نگرش” شما، مسلما آرزوی همه ی افرادی است که می خواهند در کنار موفقیت، خوشبختی را نیز تجربه کنند.