عشق و مهارت
عزت الله انتظامی درگذشت. رفت و دنیایی خاطره باقی گذاشت. میتوانیم بر آنچه کرد و بر خاطراتی که ماندگار کرد تمرکز کنیم و یادش کنیم. اما من میخواهم بر آنچه نکرد و با نبودنش در برخی مواقع بیشتر بود، تمرکز کنم.
او به کارش عشق داشت، دیر هنگام وارد دنیای سینما شد (به قولی در 50 سالگی) اما ماندگار شد، چرا؟
همکارانش که شاید از دید برخی رقبایش بودند، چه از او گفتند؟ او را چگونه یاد کردند؟ چه داشت که چنین شد؟
عشق به کارش سبب شد تا در برخی حوزه ها وارد نشود، عشق به کارش را با تلاشش نشان داد، با کارهایی که انجام آنها را نپذیرفت. شاید بیشتر و بسیار بیشتر “نه” گفت تا ماندگار شد. ما نمیدانیم چه پیشنهادهایی برای چه فیلمهایی را رد کرد؟ اما میدانیم وقتی در روسری آبی بازی کرد، واقعاً همان مرد تنها بود، وقتی در خانه ای روی آب بازی کرد، واقعا همان پدر بود، وقتی در گاو بازی کرد، واقعاً همان بود و وقتی ناصرالدین شاه شد، واقعاً شاهی شد که ناصرالدین شاه بود.
اینها بود که ماندگارش کرد. مگر میشود عاشق کار بود و هر کاری کرد؟ مگر میشود عاشق کار بود و به وسوسۀ لقمه نانی بیشتر تغییر مسیر داد؟ مگر میشود عاشق بود و در زندگی هم فیلم بازی کرد؟
صداقت و تاب آوری نشانه دارد. همان نشانه هایی که من و شما در مصاحبه و استخدام و انتخاب همکار هم جستجویش میکنیم. به چند نشانه ظاهری بسنده میکنیم و انتخاب میکنیم و بعداً یا ما یا او پشیمان میشویم.
انتظامی هم غم نان داشت، او هم خانواده ای داشت که نگرانشان بود، او هم بی شک با وسوسه هایی و سرکوفتهایی مواجه شد. او هم از درآمدی گذشت، او هم تنهایی و سختی کشید، اما در همان سختیها کوشید که در نقشهایی که انتخاب میکرد، غرق شود.
او نخواند تا بخوابد، خواند تا بیدار شد. تا راهش را یافت، اما نه با نشانه هایی که هر روز میبینیم، با نشانه هایی که با چشم دل میتوان دید. نشانه هایی که کمتر در تعداد ارقام حسابهای بانکی به چشم میایند.
وقتی آنی شد که باید نقش اش را بازی میکرد، دیگر تکرار و تمرین زیادی لازم نداشت، چون در شخصیت غرق میشد و هر جمله را همانی میگفت که باید میگفت، همانطور که باید. این ثمرۀ آن عشق بود که مهارت در آن نهفته بود.
بیائید به خودمان نگاه کنیم. ما که عاشق کارمان هستیم، برایش تحصیل یا مطالعه کرده ایم، ببینیم فرمان زندگی را چطور و چرا چرخانده ایم؟ دغدغه ما چه بوده است؟ با ناامنی های محیطی و عدم وجود امنیت شغلی چطور برخورد کرده ایم؟ به فکر بهتر شدن بوده ایم یا به فکر بهتر استفاده کردن؟ چند موقعیت را نه گفته ایم و چند موقعیت را قاپیده ایم؟ و بهانه های ما چه بوده است؟
عشق نشانه دارد. مهارت هم نشانه دارد. اما ترکیب اینهاست که نشانه اش واقعا معجزه است.
امیدوارم همه ما هر چه زودتر خودمان را پیدا کنیم.
خدایش رحمت کند که به ما هم تلنگری زد که نخوابیم، بیدار شویم و خودمان را بیابیم و با خودِ واقعی خودمان مواجه شویم.
سربلند باشید
تعقیب
[…] عشق و مهارت (در ستایش زندهیاد استاد عزتالله انتظامی) (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی) […]
دیدگاه ها غیر فعال است.