نردبان یادگیری – پله دوم
این دومین قسمت از نوشته ها در مورد پله های نردبان یادگیری است. قسمت اول را میتوانید اینجا ببینید. در پله اول نمیدانستیم که نمیدانیم، یا محدودیتی داشتیم که از آن بی خبر بودیم. دیدیم که به روشهای مختلف ممکن است آن پله را رد کرد و بالاتر رفت. در پله دوم، به جائی میرسیم که میدانیم که نمیدانیم. به نوعی از عدم برخورداری خود از مهارتهایی مطلع میشویم. اینجا نقطه خوبی است، به خصوص اگر راهی که به این پله رسیده، از آزردن های عمیق، از تجربه های تلخ و معمولاً جبران ناپذیر، نگذشته باشد. حالا در پله دوم چه خبر است؟وقتی محدودیتی در خود را درک میکنیم، دو برخورد اصلی ممکن است رخ دهد.
ممکن است به خود نهیب و سرکوفت بزنیم که من چقدر بدبختم که این طور یا آن طور نیستم، یا شانس نیست که اگر من هم پدرم فلان قدر درآمد داشت فلان مدرسه رفته بودم، منهم الان این محدودیت را (مثلاً ناآشنائی با زبان انگلیسی را ) نداشتم و … بگذریم که بعضی از دوستان این حرفها را میزنند، مشکلات مالی را بهانه قرار میدهند و بعد میبینی که یک گوشی گران قیمت هم خریده اند! بگذریم.
این یک برخورد خوب و سازنده نیست، گذشته از آن، هیچ سودی هم ندارد، برای هیچکس.
برخورد دیگر این است که ببینیم این محدودیت،چه مانعی در راه رسیدن ما به اهدافمان ایجاد خواهد کرد؟ (من کیستم را هم شاید بخواهید بخوانید).
اما در مورد اکثر ما، این محدودیتی که تازه کشف کرده ایم، احتمالآً تنها محدودیت ما نیست، بهترین کار این است که فکر کنیم، چه محدودیتهای دیگری هم ممکن است باشد که هنوز از آن اطلاعی نداریم. برای این کار سرنخهایی هم هست. دسته ای از مهارتها هستند که به هم متصل هستند. اگر در یکی محدودیت داشته باشیم، خیلی محتمل است که در بقیه هم محدودیتهایی با شدت کم و زیاد، داشته باشیم. این یک سرنخ است.
سرنخ دیگر این است که ببینیم چطور متوجه این محدودیت شدیم؟ همان راه را برای سایر مهارتها دنبال کنیم. مثلاً اگر دوستی به ما بازخورد داده، کمی بیشتر برای گفتگو با او وقت بگذاریم.
حالا میان تمام محدودیتهایی که تا امروز شناخته ایم، بر اساس وقت و انرژی و امکانات مالی و غیره، اولویت بندی میکنیم. کتاب میخریم، کلاس میرویم، از دوستان و همکاران کمک میگیریم و … در واقع یک برنامه برای توسعه خودمان طراحی میکنیم و حالا میتوانیم به مسیر بین پله دوم و سوم خوش بینانه تر نگاه کنیم.
در واقع این همان تفاوت مرکز کنترل درونی و بیرونی است که حتماً میدانید چه فرقی دارند. اگر علاقمند بودید بفرمائید تا در این مورد هم چند کلمه ای اضافه کنم.
در این مسیر باید به چند نکته توجه کنیم:
– لزوماً راههای گران، خوب نیستند. راههای رفته شده را بر اساس تجربه دیگران، در اولویت قرار دهیم.
– عمده مهارتهای این دسته، آموختنی هستند. اما آموختن برخی برای ما سخت تر ا دیگران ممکن است باشد، پس بهتر است آنی را انتخاب کنیم و در اولویت قرار دهیم که با جمع اسکلت ما و آینده ما، متناسب تر باشد. و چه بهتر که اسکلت ما با آینده ما هم قبلاً با هم سنجیده شده باشند. یادمان باشد که اهداف باید چالش باشند، اما نه کشنده!
– در یک برنامه توسعه ای، نمیتوان تعداد زیادی ممهارت را با هم توسعه داد، لازم هم نیست. جالب است که بدانید وقتی شما در یک حوزه خود را توسعه میدهید، در برخی حوزه های دیگر هم خود به خود بهبود حاصل میشود.
– توقعتان را از خودتان واقع بینانه کنید، عجله نکنید.
– دوره توسعه فردی، دوره ای است که سخت است، مثل بدن سازی قبل از فصلی است که ورزشکاران انجام میدهد، حوصله آدم سر میرود. برای خودتان اقدامات مفرح و جایزه در نظر بگیرید، حتماً. هر جرقه ای از تغییر را که دیدید، خودتان را به یک چیز لذت بخش مهمان کنید، اما مراقب باشید در مهمانی ها غرق نشوید.
– نقش اطرافیان هم خیلی مهم است. طوری غیر مستقیم به آنها علامت بدهید که من در حال تغییر هستم، دارم سعی میکنم، پس گوشه و کنایه و سرکوفت و دلسردی تا مدیت ممنوع باشد، بهتر است.
– ضمن اینکه امیدتان را حفظ میکنید، به خودتان وعده های دروغین هم ندهید. این راه سخت است، اما خیلی خوب است که حس کنید کنترل زندگی تان را به دست گرفته اید.
به همین سادگی، شما برای خودتان یک برنامه توسعه فردی یا Individual Development Plan یا Personal Development Plan یا IDP یا PDP تهیه کرده اید. آن را دائم نگاه کنید و پیشرفت خود را پایش کنید.
برخی رفتارها ممکن است سالها طول بکشد تا تغییر کنند، برخی مهارتها هم یک عمر طول میکشد تا توسعه یابند، اما همین کنترل داشتن، خودش یک دنیا می ارزد. باور کنید که من حقیر سالهاست در همین پله دوم در برخی مهارتها مانده ام. خیلی تلاش کرده و میکنم اما مانده ام. درست است که برای اطرافیان و مخاطبانم کافی نیست، درست است که توجیه خوبی نیست، اما اقلاً در درونم در مقابل آزاری که از این توسعه نیافتگی تحمل میکنم، این را هم دارم که تلاش میکنم.
حال این وظیفه من و شما هم هست که به دوستان و عزیزانمان هم کمک کنیم که زودتر به پله دوم برسند، به گرمی، با خوشروئی و با روحیه ای سازنده و با بازخوردهای موثر.
شاید بد نباشد به این هم اشاره کنم که این چهار گام را مختصر تر در نوشته های قبلی نوشته بودم، اما فکر کردم شاید بازکردن و ریز کردن اجزای هر پله کمک کننده باشد.
راستی شما اکنون در چه مهارتهایی نیاز به توسعه دارید؟ شما میخواهید همین که هستید بمانید؟
در آن طوری که زاده شدید، نقشی نداشتید، اما در طوری که هستید، حتما نقش دارید، آن نقش را ایفا کنید تا به خودتان بدهکار نمانید.
سربلند باشید
باسلام و تشکر از شما
بخصوص تشکر ویژه که شاید به شما و نوشته هایتان دینی داشته ام و ادا نشده و آن خواننده خاموش بودن بنده در این وبلاگ بوده است. شاید بسیار زمان ها شده باشد که کلیه مطالب این وبلاگ را خوانده باشم بماند که بعضی از پست ها را دو تا سه بار مرور و گاها نکته برداری کرده ام اما نفوذ کلام و طینت شما بسیار بر من اثر گذاشته به طوری که بی انصافی دانستم که امشب (مثل همیشه) بخوانم و ننویسم. شما آنی هستید که سال گذشته مرا به پله دوم نردبان ندانسته های زندگی هدایت کردید و این برایم ارزشمندترین واقعه و تغییر در زندگی بود.
از شما بی نهایت متشکرم
@sindy
سلام
از لطف شما متشکرم.
باور کنید که صادقانه و به دور از هر تعارف عرض میکنم و بارها هم در کارگاهها عرض کرده ام، اگر شما در خودتان تغییری حس میکنید، اتفاقی می افتد، نگاهی تازه پیدا میکنید، یا به قول شما به پله دوم نردبان میرسید، نقش اصلی از آن خود شماست. این شما هستید که خواسته اید و درک کرده اید.
باز هم از لطفتان متشکرم.
سربلند باشید
باسلام مجدد
شاید مصداق “خواستن توانستن است” برای این مورد کاربرد داشته باشد اما فکر میکنم موتور محرکه ای نیاز است. در رابطه با شخص خودم این موضوع را فکر میکنم. به نظر من یکسری ویژگی هایی از رفتارهای خودم به صورت پراکنده در سر داشتم اما هیچ وقت برای تجمیع آن زمانی نگذاشته بودم . البته این اعتراف را هم بکنم که همیشه فکر میکردم برای رسیدن به کمال و رشد و توسعه، نیاز به توشه اندوزی است، بلکه چه بسا می بایست بارها فنجان ذهنم را خالی میکردم تا پذیرای مسائل جدیدتر می شدم.
برای همین صادقانه عرض میکنم زمانی که گفته های شما، در رابطه با ویژگی های رفتاریم را به صورت تجمیعی شنیدم، متوجه ضعف هایم شدم. به قول شما “همین که نقاط قوت و ضعف خودت را می دانی و خودت را میشناسی”، یک نقطه “قوت بزرگ” است. آگاهی از خود و مهارت های خود، بسیار گرانبهاست. برای همین عرض میکنم که نیروی محرکه ای برای تغییر نیاز است که برای من آن شما بودید. متشکرم…
امیدوارم همگی بتوانند به این مهم پی ببرند تا بتوانند به پله های بالاتر نردبان دست بیابند.
موفق و پیروز باشید
@sindy
سلام
در فرایند مصاحبه استخدامی (که من در خدمت شما هم بودم)، تلاشم این است که نه تنها به دید یک گام از گامهای جذب کارم را انجام دهم، اما اگر جایی کمکی به یک همنوع از دستم برآمد، در حد بضاعتم دریغ نکنم.
وقتی شما از رفتارتان با فرزندتان صحبت میکردید و اینکه میخواستید او بهترین باشد، به نظرم رسید که میتوانم نکاتی را به شما عرض کنم و کتابی را پیشنهاد کنم که کردم.
اما این شما بودید که شنیدید، کتاب را خواندید، به خوانده عمل کردید، و خواستید که گونه ای دیگر باشید، مادری و همسری باز هم بهتر. شما میتوانستید مقاوت کنید و همان راه را ادامه دهید، اما باز هم شما بودید که انتخاب کردید.
این شما بودید که خود را شناخته بودید، قدر این خودآگاهی را بدانید، که قبلاً هم عرض کرده ام.
شما حتماً هر روز بیشتر خود را توسعه خواهید داد، شک نکنید.
سربلند باشید