قرارداد کار و بیکاری
امنیت شغلی یکی از مباحثی است که برای تقریباً همه افرادی که در بازار کار هستند، مهم است. درجه اهمیت این موضوع نزد افراد مختلف، متفاوت است، همینطور تعریفی که از این مقوله دارند. برنامه ای از سیما با حضور آقای دکتر مشایخی و آقای دکتر قدیری ابیانه پخش شد که به وضع بهره وری در سازمانهای ایرانی اختصاص داشت و در طی آن به این مقوله هم اشاره شد. از جمله اشاره شد که قراردادی محکم و دراز مدت، نقش مخرب در بهره وری خواهد داشت (نقل به مضمون). این نوشته را به این موضوع اختصاص داده ام.یکی از مدعوین فرمودند که نوع قراردادهای شغلی طوری است که بهره وری را کاهش میدهد (نقل به مضمون). من میخواهم به این موضوع نکته دیگری را هم اضافه کنم. اکنون شرایط بازار کار به گونه ای است که سازمانها، به خصوص سازمانهای بزرگ و مهم، میترسند که اگر کسی را استخدام کنند، جدا شدن از این فرد آن قدر دشوار باشد که عملاً ناممکن شود. به همین دلیل در برخی سازمانها در محکم کردن قراردادها آن قدر سختگیری میکنند که عملاً بخشهایی از سازمان با کمبود نیرو مواجه میشود.
این موضوع را شاید بشود اینطور بیان نمود که شرایط قراردادهای کار و روابط کاری طوری است که عمده ریسک یک همکاری غیر اثربخش، بیشتر سمت کارفرماست. شاید یکی از دلایل این باشد که از دیدگاه مراجع قضاوتی بین کارگر و کارفرما، عدم بهره وری دلیلی برای قطع همکاری نیست.
میدانم که ممکن است این ایراد مطرح شود که کارفرما میتواند در هر مقطعی و به بهانه عدم بهره وری افراد را اخراج کند، اما آن روی سکه هم این است که کارفرما عملاً نیرو استخدام نمیکند تا اسیر این مشکلات نشود.
بعید میدانم کسی جرأت این را داشته باشد که تغییر مهمی در قراردادهای کار ایجاد و اعمال و یا حتی پیشنهاد کند، اما کاش کسی به روی دیگر این شرایط هم اشاره میکرد که وقتی شرایط برای کارفرما سخت شود، او هم عملاً عدم توسعه را میپذیرد و نیروی کمتری استخدام میکند یا نیروها را با امکان جدایش راحت تری استخدام میکند. با کارهایی از قبیل سفته گرفتن و …
واقعیت امروز این است که سازمانها به نیروهای زیادی نیاز دارند، اما بخشهای جذب این سازمانها دچار وسواس شده اند، کمتر و سختگیرانه تر استخدام میکنند و نتیجه این میشود که بسیاری نیروهای مستعد که اکنون رزومه متوسطی دارند، بی کار میمانند.
اطلاعاتم واقعا اجازه نمیدهد که بتوانم نظری محکم ارائه دهم، نمیدانم سهل گیرانه تر کردن قراردادهای کار، چند کارفرمای احتمالاً غیر منصف را برای اخراج کارکنان خود، توانا تر میکند و نمیدانم سختگیرانه تر کردن قراردادهای کار، چقدر مانع توسعه سازمانها و عدم اشتغال میشود.
فقط میدانم که این موضوع حتماً در حل مشکل بیکاری، در سرمایه گذاری خارجی و … موثر است.
نمونه اش استرالیاست. ظاهراً قوانین کار در استرالیا بسیار سخت گیرانه است. در دوره ای همین سختگیری ها موجب افت شدید سرمایه گذاری داخلی و خارجی شد، اعتراضهای زیادی صورت گرفت تا قوانین کمی و فقط کمی اصلاح شدند. حتماً نمونه های دیگری هم هست.
این نوشته را بهانه ای قرار دادم تا شما هم اگر نظری، اطلاعی یا تجربه ای در این حوزه دارید، به اشتراک بگذارید.
سربلند باشید
سلام ، موضوع بسیار خوبی را مطرح کرده اید ، طولانی مدت بودن قراردادهای کار ، در مورد برخی از طبقات شغلی ممکن است موجب کاهش بهره وری شود ، ولی در اغلب موارد طولانی بودن قرارداد موجب ایجاد حس تعلق سازمانی در کارکنان میشود .
ضمن اینکه امروز ( برخلاف ۱۰ تا ۲۰ سال پیش) مراجع حل اختلاف منطقی تر و با پشتوانه علمی بیشتری تصمیم گیری میکنند ، منجمله اینکه تا ۳-۴ سال پیش ، وجود یک قرارداد معتبر ، (بی تردید ) موجب برگشت بکار کارگر میشد در حالیکه امروز این موضوع باید در نوع خودش بررسی شود .
در خصوص اینکه فرموده اید ” نمیدانم سهل گیرانه تر کردن قراردادهای کار، چند کارفرمای احتمالاً غیر منصف را برای اخراج کارکنان خود، توانا تر میکند ” حرف برای گفتن زیاد است (کافیست یک جلسه ۴-۵ ساعته در مراجع حل اختلاف تشریف داشته باشید تا نظرتان ۱۸۰درجه برعکس شود ) ، اما در خصوص اینکه مرقوم فرموده اید ” نمونه اش استرالیا ” من فقط یک سوال مطرح میکنم و قضاوت را بعهده خود شما و خوانندگان محترم میگذارم ، آیا نحوه رانندگی ، نحوه پشت چراغ قرمز ایستادن یا نحوه کدام تعامل اجتماعی ما به جامعه ای که بعنوان شاهد ذکر فرمودید شباهت دارد که بخواهیم این یک مقوله را از آن تبعیت کنیم ؟
جسارت میکنم ، شما استاد من هستید اما تصور میکنم خوب است برخی موارد را الگو برداری کنیم ، اما در شرایطی که برخی از کارفرماها ( که خرده هستند ولی اتفاقا بیشترین جمعیت جامعه کار و تولید را تشکیل میدهند ) از برقراری ابتدایی ترین حقوق کارکنان ( بخوانیم کارگران ) طفره میروند ، چطور میشود در مقام قضاوت ، آنها را با شروندان استرالیایی مقایسه کرد ؟
جناب آقای خوشوقتی عزیز
بنده از جمله در این حوزه اطلاعاتم بسیار محدود است. من تلاش کردم که با بهانه قرار دادن آن برنامه تلویزیونی، فقط طرح مسئله کنم. به گمانم این قضیه واقعاً دو سو دارد، سختگیری هم مانند سهل گیری، مزایا و معایبی دارد که تلاش کردم از نظرات صاحب نظرانی چون شما و خوانندگان بهره ببرم.
شنیده ام که برخی کارفرمایان سختگیرانه بودن قراردادها را (از دید خود) عاملی برای استخدامهای سختگیرانه تر و کمتر و در نتیجه محدود شدن توسعه بیان میکنند. شنیده ام که در کشورهای دیگر (که استرالیا را فقط مثال زدم، نه مقایسه و نه الگو بودنش منظورم نبوده است) راهکارهای دیگری هست که البته نباید یک سویه و مستقل از سایر مواردی که به درستی اشاره کردید، به آنها نگاه کرد.
امیدم آن است که حوصله و زمانتان اجازه دهد که بر اساس تجربه و دانشی که در این حوزه دارید، به بحث کمک کنید تا بتوانیم همه نگاهی وسیع تر پیدا کنیم.
از توجه شما به این نوشته صمیمانه متشکرم.
سربلند باشید
سلام
مطلبتان بسیار جالب است و یکی از دغدغه های کارمندان به حساب می آید. از نظر من سختگیرانه کردن قراردادهای کاری ممکن است در بعضی افراد بهره وری را بالا ببرد ولی در نیروی کار متوسط و بالا باعث حس عدم تعلق سازمانی می شود. حتی می توان گفت نیروی کاری که بهره وری اش بالا می رود ، در ذهن خود ممکن است بدنبال مسیر امن تری بگردد. مثالهایی ازین چنین بسیارند و در شرکت خودمان به این قبیل کارمندان بسیار برخوردیم.
سلام
واقعاً همین طور است که میفرمائید و آقای خوشوقتی هم در نظر قبلی به نمونه های بیشتری از این دست اشاره کرده بودند. این قضیه حتماً دوسو دارد که انتخاب هر یک مزایا و معایبی دارد، من این بحث را فقط با هدف طرح مسئله عنوان کردم که دیدگاههای مختلف را بتوان یافت، نکات ارزشمندی که قطعاً من از عمده آنها بی اطلاع هستم و برایم جالب است که نگاه کارفرمایان، کارمندان و سایر مطلعین این حوزه را دریابم.
سربلند باشید
سلام؛
سازمان ها عموماً شرایط استخدامی سختگیرانه را عاملی برای عدم توسعه کسب و کار و جذب افراد با رزومه متوسط-به دلیل ریسک بالا- میدانند و احتمالاً ترجیح میدهند اصلاً نیرویی را استخدام نکنند.
ولی از طرفی، تجربه کاری در ایران نشان میدهد که قوانین سهلگیرانه تر هم سبب میشود که کارمندان به چنین سازمان هایی رجوع نکنند.
به طور کلی قوانین سختگیرانه سبب رفتار منفعلانه از جانب سازمانها میگردد و قوانین سهلگیرانه، سبب رفتار منفعلانه از جانب کارمندان و افراد جویای کار میگردد.
تصورم بر این است که ماجرای قوانین کار یک موضوع دوطرفه است. کارفرما گلهمند است از این که نیروی متخصص کمیاب است. کارمند گله از این دارد که وضعیت شرکت ها به طوری است که تمایلی برای تلاش بیشتر و زمینه ای برای رشد و ارتقاء وجود ندارد.
بخصوص که قسمت اعظم شرکت های ایرانی را در بطن جامعه، شرکت های خرده و کوچک اند که به شدت رفتار و سیاست غیرحرفهای دارند و از استاندارد کاری پایینی برخوردارند.
یک مثال ساده و دم دستی بزنم، شرکتهای پخش کوچک زیادی هستند که روزانه و مستمر آگهی استخدام بازاریاب متخصص را به چاپ میرسانند و هنوز ناکام اند. شاید در نگاه اول، کمبود نیروی کار متخصص عامل مهم و تأثیرگذاری در ناکامی این سازمان ها بنظر برسد.
اما شاید جالب باشد که بدانیم این شرکت ها برای فرار از پرداخت بخش ثابت حقوق بازاریاب ها چه ساسیت به ظاهر هوشمندانه ای دارند.
پرداخت حقوق ثابت را مشروط به رسیدن به سقف خاصی از فروش میکنند.
و نکته جالب اینجاست که به تجربه میدانند که منطقه خاصی از بازار برطبق تحلیل های قبلی ماهانه، ظرفیت فروش N کارتن از محصول خاصی را دارد.
اما سقف فروش بازاریاب را N+K تعیین میکنند، در نتیجه بازاریاب به سقف فروش مورد نظر نمیسد و عملاً از زیر بار پرداخت حقوق بازاریاب شانه خالی میکنند.
به وضوح مشخص است که نقش حقوق ثابت در این پلن پرداختی، نقشی فرمالیته است و عملاً حقوق ثابتی در کار نیست و اگر بنا بود دریافت حقوق ثابت مشروط به رسیدن به سقف خاصی از فروش باشد، چه لزومی داشت که عنوان «حقوق ثابت» را به یدک بکشد؟
چرا از همان ابتدا پلن پرداختی را صریحاً به مبنای «صرفاً پورسانت برا اساس میزان فروش» قرار نمیدهند؟
۲ دلیل ساده دارد :
۱- اگر صرفاً پورسانت باشد، میزان درصد پورسانت باید بالاتر باشد.
۲- در این روش عملاً هم از پرداخت یک حقوق ۹۰۰ هزارتومانی وعده داده شده مصون مانده اند، و هم پورسانتی که پرداخت کرده اند، تقریباً نصف میزان حالت «صرفا پورسانت» است.
حال اگر کارجوی مورد نظر با تجربه باشد، که اصلاً به شرکت ورود نمیکند.
اگر هم بی تجربه باشد، به زودی شرکت را ترک خواهد کرد.
البته گویا همین وضعیت برای سازمان ها بسیار دوست داشتنی است، از آنجایی که شرکت های ایرانی دیدی بسیار کوتاه مدت دارند، خوشحالند از اینکه با این روش هر ماه سر چهارنفر را میتوانند کلاه بگذارند و ماه بعد ۴ نفر نفر دیگر پیدا میشود که در جستجوی کلاه باشند.
به همین خاطر است که به راحتی میتوان دید که شرکت های بسیاری هستند که به عقد دائم قسمت استخدامی نیازمندیهای همشهری درآمده اند!
صرف نظر از نحوه فعالیت این شرکت ها، قراردادهای کاری عموماً شفاهی یا تک نسخه ای، دریافت سفته های چند میلیونی بدون پرداخت رسید و ضمانت، طفره رفتن از بیمه کردن به جهت فرار از مسئولیت های رسمی، استانداردهای کاری پایین، سیاستهای بی.اف اسکینری در محیط کار و عوامل متعدد دیگر.
شاید از یک زاویه دید، برای شرکت های بزرگ و رسمی، سهلتر کردن قرار دادهای کاری نوعی سکوی توسعه و رشد باشد و برعکس.
اما شرکت های خرد و کوچک بسیاری هستند که در بطن جامعه مشغول فعالیت اند و در همین وضعیت سختگیرانه، عملاً از زیر بار هر تعهدی شانه خالی میکنند.
بهرحال، همه نیروهای کاری که فرصت و شانس استخدام در شرکت های رسمی را ندارند، بخش بزرگی از جامعه ناچارند از همین شرکت های کوچک و خرد، به مسیر شغلی قدم بگذارند و فعالیت کنند.
از طرفی، بنظرم صرف نظر از مفاد قرارداد ها، «پایبندی» به موضوعات کاری و قراردادی هم نقش کلیدی در رضایت دوجانبه دارد که با کمی کنجکاوی، میتوان دید میزان پایندی بسیار کمی در سطح سازمان ها و نیروهای کاری وجود دارد.
سلام
از توضیحات و تحلیل جالب و آموزنده شما بسیار ممنون هستم. بسیار چیزهایی دیدم که نمیدانستم.
از مطالعه نوشته های شما و دوستان دیگر به فکری افتادم. نظرتان چیست که قانون اینگونه باشد که تبعیت از قانون کار و عقد قراردادهای سختگیرانه با ساز و کاری که باید فکر شود، به صورتی شبیه اختیاری در آید. کارفرمایان و کارجویان بتوانند از قرارداد کار تبعیت بکنند یا قراردادی اختیاری با هم منعقد کنند.
طبیعی است که افرادی که حاشیه امنیت بیشتری بخواهند، سراغ قراردادهای محکم تر میروند و کارفرمایان تنها حاضرند با نیروهای مطمئن تر قراردادهای محکم تر ببندند.
ابتدای امر حتماً این فکر خام بنده نیازمند تفکر و تعمق و بررسی توسط افراد مسلط به این حوزه خواهد بود، حتی بعد از این تعمق هم اغتشاشی در بازار به وجود خواهد آمد، اما شاید بعد از مدتی تعادلی برقرار شود که همه بدانند کجا باید دنبال نیروی کار بگردند.
فکر میکنم که هیچ سازمانی آن قدر کم توجه نیست که نیرویی کارآمد را به راحتی از دست بدهد. و قویاً بر این باورم که هر کس که بخواهد کاری خوب داشته باشد، ابتدا باید ریسکهای بیشتری را بپذیرد، اما همه اینها به آن اصل پایبندی به تعهدات که شما فرمودید، به شدت بستگی دارد.
خلاصه اینکه موضوع پیچیده ای است و به نظرم جای صحبت بسیار است و من کماکان علاقمند و محتاج هستم که در این حوزه بیشتر بخوانم و بیاموزم.
سربلند باشید
سلام و ممنون از حوصله ای که به خرج دادید.
در چنین شرایطی (که مثال شرکت های پخش را زدید )شما بجای قانونگذاران یا مراجع حل اختلاف باشید چه میکنید ؟
صبر میکنید تا شرکتهای پخش با استفاده از فرمولی که نوشته اید ,هر ماه حق تعدادی از کارگران را بر خلاف نص صریح قانون (که اشعار داشته در هر شرایطی حتی کار پورسانتی باید حداقل حقوق قانونی _۸۴۲۵۰۰ تومان _به کارگران پرداخت شود )پایمال کنند ؟
طبیعتا باید واکنشی داشته باشید .
وضعیت فعلی روابط کار ما حاصل چنین تعاملاتی است .
خودتون نظر میذارید برای خودتون
نظرات من رو هم حذف می کنید
حرفی نیست
ولی حق الناس رو یادتون نره
با مخاطب باید صادق باشید
با سلام
در این که وارد عصر برده داری مدرن شده ایم شکی نیست. متاسفانه امثال طرز تفکر شما و این وبلاگ پشتوانه این برده داری هستند.