کنکور
امسال در چهل و پنجمین کنکور سراسری، بیش از هشتصد هزار نفر، بعد از بیش از یکسال تلاش،به رقابتی وارد شدند که فکر نمیکنم کسی به عواقب فکر کرده باشد، یا اگر کرده باشد، این تفکر خروجی مشهودی نداشته است. راستی این داستان کنکور عجب داستانی است. چون خانواده ما هم برای دومین بار این داستان را تجربه کرده و احتمالاً اکثر خوانندگان این وبلاگ هم این فرایند را تجربه کرده اند، این نوشته را به کنکور اختصاص دادم.نخست باید به ابعاد مالی کنکور اشاره کنم و سریع بگذرم. در کنار کنکور یک بازار مالی بسیار بسیار بزرگ هست که نمیدانم کسی اندازه آن را میداند؟ بر آن نظارتی دارد؟ برای آنها که نمیتوانند در ابعاد مالی مسابقه شرکت کنند، فکری شده است؟ نمیدانم اما به نظرم این مسئله قابل اغماض نیست.
بعد نوبت روح و روان بچه هایی است که در کنکور شرکت میکنند. خدا میداند که بر آنها چه میگذرد. مشاورینی، عمدتاً جوان اما با تجربه، به شدت نتیجه گرا، در پی دستاوردهای عجیب در کنار پدران و مادرانی که خودمان هم نمیدانیم واقعاً از زندگی این بچه ها چه میخواهیم، معجونی آفریده ایم که اثری ماندگار و البته به نظر من مخرب بر روح و روان این بچه ها میگذارد.
بعد از کنکور بچه ها به دو دسته تقسیم میشوند، آنها که قبول میشوند، در یک طیف قرار میگیرند که بر اساس محل و رشته قبولی است. آنها هم که قبول نمیشوند، یک طیف میسازند که البته هر سال طبق آمار رسمی تعداد کسانی که هیچ جا قبول نمیشوند، کم و کمتر میشود. این خوب است که همه جائی قبول شوند؟ این خوب است که به حای دیپلمه بیکار، لیسانس بیکار و بی هدف داشته باشیم؟ نمیدانم، اما به نظرم خوب نیست.
دلم میخواهد دانشگاهها کمی بیشتر نگاه کنند و به روشهای جذاب تر، برای روانهای خسته و شکسته این ورودیها، برنامه های مناسب داشته باشند، کسی بیاید و آنطور که این بچه ها دوست دارند، و میپذیرند و علاقه مند میشوند، برایشان حرف بزند و آرامشان کند.
در این روزها بیش از 800 هزارنفر میروند که مسیری را در زندگی انتخاب کنند، گرچه این مسیر قابل تغییر است، اما عمری است که در راه این تغییر ها و بلاتکلیفی ها صرف میشود و چه بهتر که نشود.
مثلاً دلم میخواست در کنار کنکور هم مثل خیلی چیزهای دیگر، یک پیوست فرهنگی اما از نوع واقعی اش وجود داشت، چیزی که بچه ها را آماده کارزار زندگی (متاسفانه کارزار شده است) هم میکرد، شاید کسانی در میانه راه به جای کنکور راههای دیگر را انتخاب میکردند و میرفتند، به جای آنکه بعداً با یک لیسانس بروند و مثلاً مغازه ای باز کنند.
یا دلم میخواست در دانشگاهها فضائی برای کسب مهارتهای رفتاری بود، اقلاً دانشجویان با الفبای این موضوع آشنا میشدند، اقلاً میدانستند که اینها را میتوانند یاد بگیرند، و شاید یاد میگرفتند که برای زندگی شان هدف گذاری کنند و برنامه داشته باشند، تا مثل من نشوند که در این سن و سال جائی هستم که باید 10 سال قبل میبودم.
در این سالها، اما آقای دکتر توکلی چهره ثابت و ماندگار کنکور بوده است. به نظرم ایشان یک حافظه تاریخی از این داستان دارد، و پیامهای هر سال ایشان تقریباً یک آهنگ و محتوای ثابت دارد، همانطور که کنکور هم بر یک سیاق ثابت، علیرغم تغییرات ظاهری کوچک، ادامه دارد.
برای همه شرکت کنندگان آز جمله پسر خودم، آرزوی موفقیت و سلامتی دارم، امیدوارم هر کس به اندازه زحمتی که کشیده از موفقیت سهمی داشته باشد و همه بدانند که چه میخواهند و کجا میروند.
راستی حالا که حرف کنکور شد، کسی از شما از زمانه کنکورهای دو مرحله ای و تشریحی هست؟ یا فقط منم؟
سربلند باشید
سلام.
ممنون که به این مسئله مهم پرداختید. مسئولین وخانوادهها نمیدانند که با روح و روان بچهها چه میکنند. اعصابی داغون وروانی پریش. برای هدفی که تقریبا همه از آن بی خبرند.
در مورد کنکور دو مرحلهای، من هم چون شما هستم. بله دو مرحله کنکور دادم . سال۶۳.مرحله دوم در دو روز صبح و عصر با سوالات تشریحی جاندار. یادش بخیر. من تازه بعد از آن می خواستم برای سال بعد بیشتر آماده شوم که خوشبختانه همان سال قبول شدم. به یادم آوردید که چهها کشیدیم. نه مشاور داشتیم نه کلاس کنکور. یک کتاب ریاضی خریده بودم با مسائلی ترجمه شده از منابع عمدتا روسی. کت و کلفت. بگذریم.
@Seifinia
به نظرم کنکور دو مرحله ای ۳ سال برگزار شد، ۶۱ تا ۶۳، من در گروه اولین بودم، خوشحالم که درک میکنید و خاطره های مشترک پیدا شد.
امیدوارم کسی زودتر به فکر روح و روان آسیب دیده بعد از کنکور بیفتد.
سربلند باشید
باسلام و احترام
واقعا فضای کنکور برایم از خاطرات است. واقعا حدود یکسال از تمام تفریحاتمان می زدیم. من هم سال ۱۳۷۵ کنکور امتحان دادم و کنکورمان دومرحله ای بود و همان سال هم در اولین رشته انتخابیم دانشگاه نفت قبول شدم. و تقریبا همه بچه های مدرسه نمونه امام خمینی بوشهر در دانشگاه ها و رشته های بسیار خوبی قبول شدند و عکس هایمان را بعنوان قهرمانان قبولی کنکور روی پوستر چاپ کردند و در کل استان پخش کردند. یادش بخیر
سلام
بعد گذشت ۱۵ سال از شرکت در کنکور فکر کردن به افتادن در رقابت قبولی در «رشته ای خوب» فقط برایم افسوس به همراه می آورد. اینکه هیچ کس نه پرسید نه تلاشی کرد که کمک کند هرکس مسیر خودش را که با نیازها و ارزش های خودش سازگار باشد پیدا کند مبنای این افسوس است.
نه فقط نمیدانستم که مسیر خوشبختی فقط از مهندسی نمی گذرد بلکه حتی آن را هم برای بی مشتری نماندن در «بازار کار» خواندم نه برای اینکه چیزی بسازم که از ساختن اش لذت ببرم. احساس ارزشمندی ام گره زده شد به «قبولی» در آزمونی که مسیرش را رقابتی کور تعیین کرده بود و نتیجه اش افتادن در مسیر شغلی که احساس رضایت از آن فقط مبتنی بر دریافت تأیید دیگران است و از جایی به بعد که دغدغه امنیت از آن رفع می شود معنا هم از آن رخت می بندد.
تسلیم نمی شوم حتی اگر تنها راه شروع دوباره تمام راه باشد اما دریغ و افسوس از روزها و سالهای از دست رفته. این روزها فکر میکنم نسل ما لااقل این فرصت را دارد فرزندانش را از بیراهه ای که خودش رفته بیرون بکشد و نگذارد آنها هم مثل ما تاوان ناآگاهی را بدهد. باید سرمان را بالا بیاوریم تا ببینیم با خودمان چه کرده ایم بلکه درباره نسل فردا کمی درنگ کنیم.
@ابراهیم
ابراهیم عزیز
۳۲ سال پیش در کنکور شرکت کردم و هنوز همین حس شما را دارم. اما باور کن به نسلهای بعدی حتی فرزندانت هم نمیتوانی کمک کنی، اینجا کمک باید کمی فراگیرتر و سازمان یافته تر باشد. فرض کن من امروز به پسرم بگویم که بیا و مهندس نشو، و او نشود، چه کند؟ چه بخواند؟ فرض کن در بست در خدمت من باشد، آیا من میتوانم به او بگویم چه کند؟ آیا جامعه به من و او ابزارهایی داده که بدانیم برای چه کارهایی خوب است؟
باور کن اینکه ببینی راهی که رفتی را دیگری و دیگری باز هم میروند و باز هم همان داستان تکرار میشود، سخت است. دلم میخواست در کنار این بازار بزرگ و جذاب کنکور، یک سیستمی بود که به بچه ها کمی سرنخ میداد، میگفت که همه قرار نیست مهندس شوند، میگفت که شغلهای حوزه مالی، مدیریت، هنر، زبان، و … همه اینها میتوانند آدم را به موفقیت برسانند…
اما گویا این سیستم خیلی سودآور تر است، اینکه مقام تک رقمی در تولید مهندس داریم، گویا دلچسب تر است…
نمیدانم چه باید کرد و به که باید گفت…
ممنون از همراهی ات
سربلند باشید
شما می گویید که رساندن یک نفر در سن پایان نوجوانی به نتیجه گیری درباره مسیری که در زندگی برایش رضایت بخش باشد نیاز به چیزی بیش از آگاهی والدین دارد. موافقم.
خوب اعتراف می کنم رسیدن به احساس درماندگی برایم خیلی سخت است ولی می دانم که گاهی لازم است وگرنه می شود این داستان کنکور که اینطور که پیداست دهه هاست از آزمون و خطا گذشته و یکسره شده تکرار خطا.
درست می فرمایید که خیلی دردناک است که تلف شدن عمرها و استعدادها را بر سر راه های رفته ببینی و هیچ کاری هم از دستت برنیاید و دردناک تر وقتی که حتی برای فرزند خودتان هم کاری نمی توانید بکنید. احساس عجز خواهید کرد.
کاش می توانستیم حداقل کمی این مسیر را اصلاح کنیم تا این قدر بارش بر دوش جامعه سنگینی نکند.
ارادت