خطایابی دائمی
یکی از گلایه های درون سازمانی، میان لایه های مختلف، معمولاً میان مدیران و کارکنان، این است که ما هر کاری میکنیم، همکارانمان فقط اشکالاتش را میبینند. در سازمان شما چطور؟ چنین گلایه ای هست؟
نمونه این گلایه را زیاد دیده ام، اینجا ایده ای مطرح میکنم که شاید شما هم با من موافق باشید و اگر نیستید، امیدوارم نظرتان را بفرمائید.در خیلی از سمتهای سازمانی، یافتن خطاها، مهم است. در برنامه نویسی، دیباگ کردن یک کار مهم است،
در سازمانهای تولیدی، یافتن مشکلات محصولات تولید شده مهم است. در خریدها، اطمینان از درست بودن محصول مهم است و این یعنی یافتن خطاها و مشکلات محصولی که میخواهیم بخریم.
به این ترتیب خیلی از ما دائماً در حال خطایابی هستیم و این بخشی از نقش ما در سازمان است. وقتی این کار را انجام میدهیم، و برای مدتی طولانی و به عنوان بخشی از نقشمان انجامش میدهیم، چند اتفاق رخ میدهد:
- یاد میگیریم که هر چیزی به ما ارائه میشود، یا هر چه حتی خودمان تولید میکنیم، باید خطاهایش یافته شوند
- می آموزیم که یافتن خطاها نشانه اثربخش بودن و سودمندی ماست
- کسی که خطاها را پیدا نمیکنید با برچسبهایی از قبیل سهل انگار و سر به هوا مواجه میشود
- و ….
این رویه و این طرز تفکر را به خاطر بسپارید، حالا از خودتان بپرسید که چقدر برای خوش بینی، برای برجسته کردن مزایای بک محصول یا اقدام آموزش دیده یا تمرین کرده ایم؟ به نظرم هیچ.
جای خالی خوش بینی را هم همین اشکال یابی که هر روز تمرین میکنیم، گرفته است.
حالا من یا این نگاه و با این تمرین، هر چیزی که به من عرضه شود، فکر میکنم که نقش من و موفق بودن من و صاح بصلاحیت بودن من در این است که هر چه سریعتر و هر چه بیشتر، باید اشکالات و خطاهایش را بیابم.
پاداش میگیرم، اشکالش را می یابم، برایم دوره آموزشی میگذارند، ابتدا مشکلاتش را میجویم، کاری دارم، نکات منفی اش را برجسته میکنم، سفری میروم، ابتدا کاستی هایش را بیان میکنم و …. من خوب یاد گرفته ام که اشکالات را بیابم و آنها را بیان کنم.
خیلی سخت است که من در ایفای نقشم در پی یافتن خطاها باشم و به آن خاطر فردی مسئولیت پذیر و هشیار تلقی شوم اما در همان نقش وقتی چیزی به من ارائه میشود، بدون آنکه مثبت اندیشی را تجربه کرده باشم، نکات مثبت را کشف کنم و ببینم و انگیزه بگیرم. سخت است.
نمیدانم چقدر با این نگاه موافق هستید؟ اگر موافق هستید، حتی اگر هم موافق نیستید، بیائید در کنار تمام تمرینهای مفصل روزمره برای یافتن عیوب، کاستی ها و خطاها، تمرین ساده ای هم برای یافتن نکات مثبت انجام دهیم.
راهی ساده هست: مثلاً در هفته یک بار، موضوعی را مطرح کنید، ابتدا موضوعی ساده را، آن موضوع را به همکارانتان بدهید و از آنها بخواهید که فقط و فقط نکات مثبت و امیدوار کننده و خوب آن موضوع را بیابند، بگویند یا بنویسند. اگر ابتدا از موضوع ساده شروع کنید، مثلاً یک سفر خانوادگی در میان هفته با استفاده از مرخصی سالانه، کار خوب پیش میرود. همه کم و بیش مواردی را اشاره میکنند. برخی کمتر و گروهی بیشتر مینویسند.
حالا کم کم موضوع را سخت تر کنید. مسائلی را مطرح کنید که نکات مثبت آنها واقعاً پنهان هستند. خیلی خوب است که این مسائل و نمونه ها، حداقل در ابتدای راه، همراه ریسک یا تغییر نباشند. چون ریسک پذیری یا پذیرش تغییر، خودشان موضوعی جداگانه هستند. مسائلی مثل همان سفر، حالا کمی با پیچیدگی، مثلاً انتخاب یک غذای تازه هر بار که به یک رستوران میروید، که ریسک هم دارد اما معمولاً قابل تحمل است.
وقتی کمی تمرین کردید و کمی به همکاران خود توضیح دادید که چه میکنید، حالا وقت آن است که موضوعات سخت تر، البته بازهم با ریسک و نیاز به تغییر کم. اما این موضوعات میتوانند کاملاً منفی باشند، چیزهایی که همه میدانند که منفی و مذموم هستند. مثلاً سیگار کشیدن. این مثل یک وزنه سنگین است که بعد از مدتی تمرین، تلاش میکنید که آن را بردارید. یا مثل “جیم شدن” از کلاس، یا موارد دیگر.
اینجا شما بدون آنکه فرد را از عیب جوئی منع کنید، و بدون آنکه توان عیب جوئی اش را از بین ببرید، یک رفتار دیگر را هم در او تقویت میکنید. او یاد میگیرد که اگر مثبتها را پیدا کند هم میتواند موفق و چه بسا موفق تر در حوزه هایی باشد. یاد میگیرد که دیدن نکات مثبت هم تمرین کردنی است.
این به نوعی برگرفته از تکنیک 6 کلاه نفکر است. در شش کلاه تفکر شما گاهی باید فقط جنبه های مثبت موضوع را ببینید و حق ندارید که به نکات منفی اشاره ای هم بکنید.
مثال بالا را میتوان تکرار کرد، میتوان مسائلی را مطرح کرد و خواست که حالا فقط به جنبه های احساسی و هیجانی موضوع نگاه کنند. در مورد موضوع بدون نیاز به توجیه حسشان، بگویند که چه حسی دارند : سفر را دوست ندارم، همین.
این تمرین که ممکن است در هفته یا روز، 15 دقیقه از وقت همکاران شما را (برای فکر کردن و نوشتن و صحبت کردن در مورد آن) بگیرد، میتواند هم نوعی همدلی ایجاد کند، هم کمی تفریح باشد، هم تمرینی باشد برای اینکه هر موضوعی را از نگاهی دیگر هم بتوان دید.
شما هم اگر تجربه و نظری دارید، لطفا بفرمائید که همه استفاده کنیم.
سربلند باشید
سلام – به چه نکته خوبی اشاره فرمودید .
ممنون از این یادآوری و راهکاری که ارائه نموده اید .
جالب بود تا به حال به این موضوع فکر نکرده بودم. میدونستم دنبال عیب ها هستم اما فکر میکردم کلن اینجوریم و کاریش نمیشه کرد. پیشنهادتون هم خوب بود باید تمرین کنم و همه چی رو بشکل کد نبینم. ممنون
به نظرم احترام و اعتماد دو اصل مهم برای پیش برد اهداف سازمانی است. اما همیشه سوالی که مرا درگیر میکند این است که چطور میتوان همکاران را طوری تمرین داد که به هم احترام بگذارند و به هم اعتماد داشته باشند و باهم و برای هم کار بکنند، بجای نق زدن و عیب و ایراد گرفتن به پشتیبانی از هم و رفع موانع بپردازند تمرین بالا را حتما انجام خواهم داد، ممنونم