سازمان و خانواده
چند روزی است نوشته ای در فضای مجازی دست به دست میگردد به این مضمون که آیا اگر روزی درآمد خانواده کم شود، یکی از اعضای خانواده را اخراج میکنیم؟ و این مطلب را دستاویزی قرار داده اند برای مواجهه با بحث اخراج یا کاهش نیرو در سازمانهایی با وضع اقتصادی نامناسب. نمیدانم این مطلب را دیده اید یا خیر و نمیدانم برداشت شما چیست؟ اما من فروتنانه اجازه میخواهم به چنین برداشتی انتقاد داشته باشم.
قبلاً هم نوشته ام که سازمان با خانواده و روابط سازمانی با روابط خانوادگی تفاوتها و البته شباهتهایی دارد. همکاری یک فرد با یک سازمان، مشابه رابطه پدر و فرزندی نیست. اگر شباهتی باشد، از جنس ازدواج است، نه والد و فرزندی. در پدر و فرزندی، انتخابی وجود ندارد. فرزند پدرش را انتخاب نمیکند، اما در رابطه استخدامی، اصل بر انتخاب است. طرفین یکدیگر را انتخاب میکنند. این اولین تفاوت است.
اما بیائید فرض کنیم وضع مالی خانواده به هم بریزد، از اندک افرادی که فرزندان خود را هم طرد میکنند که حتماً هم کاری ناشایست است، میگذرم. اما آمار چه میگوید؟ چند درصد از طلاقها و جدائیها به دلیل عدم تکمن مالی رخ میدهند؟ آیا فردی که همسرش نمیتواند از عهده زندگی برآید، نمیتواند تعهدات خود را انجام دهد، تا ابد با وی به زندگی خود ادامه میدهد؟
وقتی فردی به استخدام سازمانی در میآید، فرض بر این است که کارفرما حقوق وی را تامین خواهد کرد. این حق الزحمه را به موقع به او پرداخت میکند و البته فرض هم بر این است که سازمان هم منتفع میشود و میتواند این هزینه را از محل درآمدهایش تأمین کند. اما اگر این فرض از هر یک از دو سو بر هم بخورد، واقعاً چه باید کرد؟
آیا سازمان باید تا آخرین قطره از منابع خود را صرف این کند که همکارانش را که سالها با او کار کرده اند، به هر قیمتی نگه دارد؟ از سوی دیگر، آیا همه آن کارکنان که سالهای طولانی یا کوتاه از محل سازمان درآمدشان تأمین شده است، حاضر هستند و یا باید حاضر باشند که بدون حق الزحمه کار کنند تا سازمان دوباره پا بگیرد و به سود دهی برسد؟
راستی در چنین فضائی، اگر قابل تصور باشد، تفاوت یک سهامدار و یک فرد استخدام شده چیست؟ این سهامدار (یا مدیر به نمایندگی او) است که باید به فکر سازمان باشد. یکی از راهکارهای البته نه ساده و سهل، قطع همکاری و کاهش تعداد نیروهاست.
اینکه این قطع همکاری باید چگونه باشد و چقدر باید انسانی باشد، محل بحثی جدی است. باید جوانب انسانی مورد نظر باشند، نباید با اندک کاهشی در سودآوری، به فکر تقلیل نیرو افتاد، نباید فقط به سود مالی نگاه کرد، اما به نظر بنده این نگاه هم که اگر سازمان درآمد ندارد، باید تا قطره آخر منابع را به همکاران تقدیم کرد، محل تردید است.
وقتی سازمانی به این فاز میرسد، بدون تردید، مدیر نقش و وظایفی دارد. باید برای همکارانش به فکر کار جدید باشد، باید ملاحظه مسئولیتهای آنها را در قبال خانواده هایشان بکند، این وظیفه اوست، نه لطف او. اما اینکه چون اعضای خانواده اش را اخراج نمیکند، پس با همکارانش هم نباید قطع رابطه کند، به نظرم دیدگاهی است که ممکن است عوام فریبانه باشد.
واقع بین باشیم. هر کس تا روزی که در یک سازمان میماند، به انتخاب خودش است، نه از سر اجبار یا رودربایستی. طرفین نسبت به هم حقوقی دارند، برخی انسانی و برخی حقوقی، باید همه آنها را تا سر حد امکان و فراتر از آن، انجام دهند. اما مقایسه خانواده و سازمان در شرایط سخت، شرایطی دارد که آن هم باید در نظر گرفته شود و جملاتی از این دست ممکن است بنیان سازمانها را متلاشی کند.
سربلند باشید