فیلم چهره های پنهان
این فیلم خوب را به پیشنهاد دوست خوبم، جوانِ فرهیخته، آقای احسان اعتضاد عزیز، دیدم و لذت بردم. به شما هم توصیه میکنم حتماً این فیلم را ببینید، فیلمی که بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده و آموزه های فراوان دارد. فیلمی که دردها را نشان میدهد و درمانهایی که انسانهای متفاوت برای مقابله با آن دردها آزمودند و اثربخش بود. این نوشته به این فیلم اختصاص دارد، بنابراین اگر فیلم را ندیده اید و دوست دارید ابتدا تجربه خودتان را داشته باشید، پیشنهاد میکنم، ادامه این نوشته را پس از ملاحظه فیلم بخوانید.فیلم با داستان دخترکی سیاه پوست با نبوغی برجسته در حوزه ریاضیات، در شهری کوچک در آمریکا، شروع میشود. نشان میدهد که دخترک برای ادامه تحصیل با اعانه ای که معلمانش گردآورده اند، به تشویق مدیر مدرسه، همراه خانواده عازم شهری بزرگتر میشود که امکان ادامه تحصیل برای سیاه پوستان در آنجا فراهم است. از این صحنه، ناگهان به زمانی میرود که سه خانم سیاه پوست، با هم عازم محل کارشان در ناسا هستند که ماشین خراب میشود. این مقطع دهه 60 میلادی است و هنوز رنگین پوستان در جامعه امریکا پذیرفته نشده اند. همان روزگارانی است که رهبرشان گفته بود : آرزوئی دارم…. و آن نطق معروف را انجام داد.
آنها در ناسا در بخش محاسبات کار میکردند. آن دختر هم یکی از آنهاست و میشود حدس زد که آن دو نفر دیگر هم افراد مستعدی مثل او بوده اند که حالا به هم رسیده اند و بخشی از یک جمع 30 نفره هستند که کارهای محاسباتی ناسا را انجام میدهند.
فیلم به خوبی محدودیتهای آن روزهای جامعه آمریکا را برای رنگین پوستان نشان میدهد. حتی دستشوئیهای آنها هم جداست. آنها حق ندارند از دستشوئیها یا ظروف قهوه ای که سفید پوستان استفاده میکنند، استفاده کنند. برای همه کارهای آنها رویه های خاص وجود دارد که عدول از آن، عواقبی سخت وخیم دارد.
زندگی این خانمها هم سخت است. آن دخترک ابتدای فیلم، سه فرزند یتیم دارد که توسط مادرش نگهداری میشوند. اما او در عین حال سخت کوش جنگنده است. حتی زمانی که در واحدی دیگر مشغول میشود، برای رفتن به دستشوئی هر بار 40 دقیقه راه میرود، به حالت دویدن، و کارهایش را با خودش میبرد و میاورد که عقب نماند. و تنها زمانی لب به اعتراض میگشاید که رئیس فکر میکند او از زیر کار در میرود.
دیگری، کسی است که نخستین رایانه ناسا را راه میاندازد. برای امنیت شغلی اش، سرخود میرود و زبان فورترن را یاد میگیرد و تا جائی پیش میرود که در پایان فیلم، سفید پوستان چاره ای جز یادگیری از او ندارند.
سومی برای ادامه تحصیل به دادگاه شکایت میکند تا دادگاه به او اجازه دهد که در مدرسه سفیدپوستان به عنوان اولین زن سیاه پوست تحصیل کند. او به قاضی میگوید که کدامیک از تصمیماتی که امروز میگیرید، صد سال بعد منشاء اثری خواهد بود؟ اما اگر به من اجازه دهید، نام شما در تاریخ خواهد ماند و چنین هم شد. مکالمه او با قاضی خودش یک کلاس درس کامل است برای مجاب کردن و اثرگذاری بر افرادی با رفتارهای سخت!.
هیچیک از آنها اجازه نداشتند تا تسلیم جور و جفائی شوند که در جامعه بر آنها میشد. کسی به محاسبات یک سیاه پوست باور نداشت، اما کار به جائی رسید که نخستین فضا نورد امریکائی تنها زمانی حاضر شد که ماموریت خود را شروع کند که آن دخترک سیاه پوست ابتدای فیلم، محاسباتش را تائید کرده بود.
این فیلم را که دیدم، یاد یکی از نوشته های همین وبلاگ افتادم. سوالی در مصاحبه که میپرسم اگر به شما بگویند که از امروز، فقط شما هستید که باید هم اطاقتان را نظافت کنید و هم کار کنید، شما چه خواهید کرد؟ و فقط تعداد کمی حاضر هستند که چنین کنند و اثربخشی خود را بالا ببرند تا صادر کننده این دستور را پشیمان کنند. آنها چنین کردند. کاری کردند که یکی از مدیران رده بالای ناسا، شخصاً تابلوی دستشوئی مخصوص رنگین پوستان را کند و گفت همه باید از یک دستشوئی استفاده کنند.
آنها نه اعتصاب کردند، نه در اعتراضها شرکت کردند، فقط و فقط آن قدر خوب کار کردند که ناسا نتوانست آنها را نادیده بگیرد.
در پایان فیلم به افتخارات این سه زن هم اشاره میشود. یکی سالنی در ناسا به نامش است و یکی بالاترین مدال افتخار کشورش را دریافت کرده است.
در این کشور، 50 سال طول کشید تا یک سیاه پوست بتواند به بالاترین مقام اجرائی در کشورش برسد. هم او فارغ التحصیل یکی از بهترین دانشگاههای کشورش بود.
آنها صبر کردند، اما در عین حال تلاش کردند. لحظه ای ننشستند. هر چه داشتند را رو کردند. کم فروشی در کار نکردند، از سفید پوستان تنفر نشان ندادند، در عین آنکه برای حق خود و نشان دادن ارزش خود، بدون وقفه مبارزه کردند. به گمانم شاخص های رهبری سازمانی در این سه زن، کاملاً قابل تعقیب و شناسائی است.
نام فیلم هم خلاقانه است : Hidden Figures. کلمه Figure هم به معنی عدد است، یعنی اعداد پنهان و ربط دارد به کار آنها که با اعداد است و محاسبات عددی، و این کلمه در عین حال به معنی چهره و شخص است که وضعیت این رنگین پوستان است در آن دوره و زمانه.
خلاصه نوشتم که لذت دیدن فیلم را از دست ندهید. امیدوارم اگر دیدید، شما هم تجربه و برداشتتان را همینجا به اشتراک بگذارید.
پیشنهاد میکنم، حتماً این فیلم را ببینید. با توجه به محتوای فیلم هم فکر میکنم که فیلم به زودی هم ترجمه شده و احتمالاً از صدا و سیما هم پخش شود.
حتماً ببینید. حتماً کاری کنید که بچه ها هم ببینند، تا بدانند که رانت و پارتی بازی و تبعیض، چقدر میتواند زشت باشد و چطور میشود با آن مقابله کرد.
سربلند باشید
http://www.zoomg.ir/2017/4/13/160040/hidden-figures-movie-review/
سلام
ممنون از اشتراک این نقد از این فیلم.
مجدداً تماشای این فیلم را به همه کسانی که به نوعی با سازمانی در تعامل هستند، پیشنهاد میکنم.
گرچه این فیلم در ظاهر مربوط به ساه پوستان و زنان سیاه پوست در جامعه ای به شدت تبعیض گراست، اما هر یک از ما ممکن است حس کنیم در سازمان و محیط مان مورد تبعیض قرار گرفته ایم. رفتار این سه زن نشان میدهد که چه راهکارهای دیگری برای مقابله و اثبات خود وجود دارد.
سربلند باشید
سلام جناب کمالیان
یک سوال اینجا وجود دارد و آن این است که اگر مبارزات مدنی سیاهپوستان و تلاشهای امثال مالکوم ایکس، رزا پارکس و مارتین لوتر کینگ نبود، آیا تلاشهای اوشینی این سه خانم به ثمر می نشست و آیا رفع تبعیض نژادی در جامعه امریکا تعمیم می یافت که مثلا اوباما رئیس جمهور شود؟
جواب به این سوال گمان نمی کنم ساده باشد.
جناب حق پرست عزیز، عرض سلام
از نگاه شما که مثل همیشه ریزبین و موشکافانه است، بسیار متشکرم.
تردید نیست که این سه خانم، سبب رفع تبعیض از سیاه پوستان آمریکا نشدند، و تردید نمیتوان کرد که گروهی تلاش کردند تا آن تبعیشها رفع شود، تشخیص سهم این خانمها هم به غایت دشوار است، همانطور که اشاره فرمودید.
اگر موافق باشید از دیگر سو نگاه کنیم. این خانمها در آن شرایط کاری و زندگی (نمیدانم فیلم را دیده اید یا خیر؟ وضع معیشتی آنها را دیده اید یا خیر؟) چه باید میکردند؟
حتی فنجان چای آنها جدا بود، برای رفتن به دستشوئی باید ۴۰ دقیقه پیاده میرفتند تا به دستشوئی مخصوص سیاه پوستان برسند و …. آیا آنها باید مستقیم میرفتند و در آن مبارزه و فعالیتهای اجتماعی شرکت میکردند و مثلاً میگفتند که ما میتوانیم اما فضا و امکانات نیست؟
آیا این افراد در طول تاریخ این مبارزه سیاه پوستان، نقشی نداشتند؟ آیا اینها نبودند که آن مدیر ارشد ناسا را وادار کردند که قانون استفاده از دستشویی خاص سیاه پوستان را در ناسا لغو کند و شخصاً تابلوی سر در این دستشوئی را تخریب کند؟
بنده ضمن تائید نکته کلیدی که اشاره کردید و جریانی بزرگتر را مورد اشاره قرار دادید، نمیتوانم از نقش این انسانها در محیط پیرامونی خودشان هم چشم بپوشم. رفتار آنها را در تلاش برای اثبات خود و ارائه تصویری خوب و موثر از یک سیاهپوست در آن چنان شرایطی تحسین میکنم و فکر میکنم که آنها تبیین درست و روشنی از نقش_من هستند.
دیالوگهایی در متن فیلم هست که نشان میدهد آنها خود را فردی مناسب آنگونه مبارزات نمیدانستند، اما تلاش کردند و برای اثبات توانمندی این گروه تحت ستم، هر سختی را به جان خریدند… این تلاش به نظرم ستودنی و برای شخص بنده آموزنده است..
سربلند باشید