تجربه کهنه نمیشود
فیلم Intern به معنی کارآموز را به تازگی دیدم، پیشنهاد میکنم شما هم این فیلم را ببینید. این نوشته به برداشتهای من از این فیلم احتصاص دارد. این به نظرم یک فیلم هالیوودی نیست، یک فیلم تمام عیار آموزشی است که به دونسل کمک میکند تا با دیدگاههای هم آشنا شوند، یکدیگر را درک کنند و از داشته های هم استفاده کنند.
در این نوشته داستان فیلم را تا حدودی تعریف میکنم، بنابراین اگر فیلم را ندیده اید، شاید بخواهید ابتدا ببینید و بعد بخوانید.
فیلم با نمایش کوتاهی از زندگی یک مرد 70 ساله (رابرت دونیرو) آغاز میشود، مردی که همسر عزیزش را از دست داده و زندگی کسل کننده ای دارد. هر قدر سعی میکند تا برای خود، که عمری فعال بوده، سرگرمی یا وابستگی ایجاد کند، نمیشود. تقریباً تمام گزینه ها را آزمایش میکند و هیچکدام نیاز درونی اش به فعالیت، به اثرگذاری و به وابستگی را تامین نمیکند.
روزی در حال خرید روزانه یک آگهی میبیند که یک شرکت افراد مسن و بازنشسته را به عنوان کارآموز جلب میکند. آگهی را بر میدارد و میخواند. آگهی میگوید که یک شرکت فروش الکترونیکی (e-commerce) که او به درستی نمیداند یعنی چه، اعلام کرده که چنین افرادی را به عنوان کارآموز میپذیرد. مشخصاتی که برای افراد نوشته شده، جز یکی (Role up sleeves) که به معنی آماده برای کارکردن و تلاش است، را درک نمیکند. اما موضوع برای ذهن فعال او، جالب است.
خواندن این آگهی خودش درسهایی دارد. در آگهی خواسته شده که یک ویدیوی معرفی از خود را ضبط کرده و به فرمت mpg که باز هم نمیداند یعنی چه، در سایت اشتراک ویدیوها، قرار دهد و برای آنها ارسال کند.
میگوید چیز زیادی از آگهی نمیفهمد، اما موضوع باید جالب باشد. با آگهی به منزل میآید و سعی میکند که بخوابد اما مغزش نمیتواند از موضوع جدا شود و در صحنه بعدی نشان میدهد که ساعت 1:30 دقیقه بامداد، از رختخواب خارج میشود، خود را آراسته میکند و در مقابل یک دوربین فیلمبرداری نسبتاً سنتی مینشید و معرفی خود را ماهرانه حرفه ای اجرا میکند. تماشای این فیلم معرفی هم خودش درسی است برای ما که چطور باید خود را معرفی کنیم و چطور باید شوق خود را نشان دهیم. در فیلم صادقانه میگوید که نمیدانسته که USB چیست و از نوه 9 ساله اش پرسیده، اما جمله ای میگوید که جمله آخر است و چقدر تاثیر گذار:
میگوید که شنیده موسیقیدانها بازنشسته نمیشوند، تا روزی که موسیقی در درون آنها جاری است و میگوید که هنوز دنیائی موسیقی در درونش جاری است.
همچنین در معرفی خود میگوید که محل کار برایش جالب است، چون همان ساختمان یا محلی است که سالها آنجا کار میکرده است.
فیلم ارسال شده و به او اطلاع داده میشود که فلان روز به محلی برود. شب قبل دو ساعت کوک میکند که مبادا خواب بماند، کیفش را آماده کرده و دم در میگذارد، لباسهایی که قرار است بپوشد را کنترل کرده و از کمد بیرون میگذارد و به خواب میرود. صبح زودتر بیدار میشود، خود را آراسته میکند و به محل میرود.
صحنه او را نشان میدهد که وارد اتاق پذیرش شرکت میشود که خیلی شیک است، او با ظاهری بسیار رسمی و مرتب به منشی جوان مراجعه میکند و از او دعوت میشود که منتظر مصاحبه ورودی باشد. در سالن انتظار چند فرد مسن دیگر هم هستند که حال و روز خوبی ندارند، حتی یکی با کپسول اکسیژن نشسته است!
روند مصاحبه ها عالی است. مصاحبه کننده اول به او میگوید که سوالات برای کارآموزان جوان طراحی شده و ممکن است برخی از آنها برای او مناسب نباشد. مصاحبه کننده ها حدود 25 ساله هستند و سوالات آنها و پاسخهای او، عالی است و به سادگی و مفرح، شکاف نسلی را نشان میدهد. یکی وقتی است که از او در مورد رشته تحصیلی دبیرستانش میپرسند که به سختی به یاد میآورد. و معلوم میشود که به فاصله 40 سال با برادر مصاحبه کننده در یک دبیرستان بوده اند. دومی وقتی که مصاحبه کننده جوان از او میپرسد که چشم انداز ده ساله آینده اش چیست و هر دو به سرعت متوجه میشوند که این سوال برای او مناسب نیست. سوال دیگر در مورد تجربه کاری اوست که 42 سال در شرکتی کار میکرده که دفتر تلفن چاپ میکرده اند و مصاحبه کننده جوان نمیداند که روزی دفتر تلفنهای کاغذی چاپ میشده اند! خلاصه در مصاحبه پذیرفته میشود.
صحنه یک سالن خیلی بزرگ را نشان میدهد که حدس میزنی همان محل کار است. سالنی پر از جوانان پر شور، هر یک با یک مونیتور بزرگ در مقابلشان، با لباسهای خیلی راحت و خانگی، صدای بلند موسیقی، برخی حیوانی در بغل و خلاصه نمایش نسل نوی آمریکائی در یک استارتاپ بزرگ. دختر جوانی که بعداً معلوم میشود مدیرعامل و موسس سازمانی است که به صورت الکترونیکی لباس میفروشند، خودش پای تلفن است و به کار یک مشتری ناراضی رسیدگی میکند. بعداً بلند میشود و با دوچرخه اش در سالن شرکت دوچرخه سواری میکند و بر کارها نظارت میکند.
او همیشه سرش شلوغ است و همیشه وقت ندارد.
آقای کارآموز (نامش بِن Ben است) با کت و شلوار و یک کیف چرمی شیک در محل حاضر شده و به میزی هدایت میشود که با کارآموزان دیگر که بسیار جوان هستند، مشغول کار شود. اسباب و لوازمی که از کیفهایشان خارج میکنند در چند ثانیه شکاف نسلی را نشان میدهد. نگاههای آنها به هم کاملاً معنی دار است، کارآموز جوان به او کمک میکند که لپ تاپش را روشن کند. آنجا دو ایمیل دارد که در یکی از آنها به او گفته شده که مدیرعامل (خانم جولز) او را ساعت 15:55 میبیند و به او تذکر داده که سر وقت بیاید چون قرار بعدی مدیر، ساعت 16:00 است و این در حالیست که الان ساعت، 10 صبح است!
نوشته خیلی طولانی میشود اگر بخواهم تمام فیلم را با این جزئیات بنویسم و بهتر است خودتان ببینید، اما نتیجه گیری ام را همینجا می آورم:
فیلم شکاف نسلی را به وضوح نشان میدهد و نشان میدهد که دختر موفقی که یک استارتاپ را به یک سازمان موفق تبدیل کرده، ابتدا کارآموز مسن را تحویل نمیگیرد و حتی رد میکند. کارآموز خسته نمیشود، راههایی که در چهل سال آموخته را با صبر باز هم به کار میبندد تا اثربخشی خود را نشان دهد، کارهایی که مدتها زمین مانده بوده را انجام میدهد و برای خود طرفدارانی را در سازمان دست و پا میکند.
آنها را شیفته رفتار خود میکند که هیچ تظاهر یا مفاخره ای در آن نیست، برای کار آنها ارزش قائل میشود و نشان میدهد که به نگاه آنها احترام میگذارد، تا آنها باورش میکنند و اجازه نمیدهد که در عین آنکه انتقاد میکند (که مثلاً چرا پیراهن را در شلوار نمیکنند یا چرا پیراهن یقه دار نمیپوشند و …) آنها را تخریب نمیکند، کنارشان میماند و حتی یک بار از تجربه اش نمیگوید و اجازه میدهد (با صبر و تلاش) تا او را کشف کنند.
وقتی کاری را موفقیت آمیز انجام میدهد، نمی ایستد تا ناظر شکست و سرافکندگی آنها یا تائید آنها باشد، اجازه میدهد که در درون او را تحسین کنند و اجازه میدهد که جای خالی اش را بفهمند. در عین حال از آموز و یادگیری غافل نمیشود، هر جا کمکی لازم است، آنجا هست و هر وقت امتیازی میگیرد، میگوید که در این کار چه کسی به او کمک کرده است.
هیچکدام از طرفین در پی امتیاز نیستند، نگاهها گاه تحقیر آمیز هست، اما روند سازنده است تا بالاخره هر طرف با روش های خودش و زبان خودش، به طرف دیگر نزدیک میشود و آنها یاد میگیرند که به هم نیاز دارند و میتوانند به هم کمک کنند.
راستی ما برای غلبه بر این شکاف نسلی چه میکنیم؟ هر یک از ما که در یک طرف این شکاف ایستاده است، چقدر حاضر است پلی بسازد و به طرف دیگر نزدیک شود؟ چقدر گوش میکنیم؟ چقدر نگاه میکنیم؟ چقدر در باورها و روشهای خود تردید میکنیم؟
این فیلم نشان میدهد که شکاف نسلی یک واقعیت است و نشان میدهد که تجربه هرگز کهنه نمیشود، و نشان میدهد که جمع این دو با هم چقدر میتواند کارآئی را بالاتر ببرد.
پیشنهاد میکنم این فیلم را ببینید تا خودتان بیابید که با همکاران جوان خود و یا با همکاران بازنشسته و مسن خود چطور میتوانید همکاری مثمرتری داشته باشید.
شما هم اگر تجربه ای دارید، بنویسید تا از آن استفاده کنیم.
سربلند باشید
سلام. من این فیلم را دوماه قبل دیدم. به نظر من دنیرو در این فیلم هم تجارب بازیگریش را هم نشان داد. بسیار زیبا و سنجیده.علاوه بر مسائل مربوط به شکاف نسلی، متانت وی در برخورد با نامهربانیهایی است که اطرافیان برای وی ایجاد کردهاند و وی بدون خستگی و عصبانیت با مشکلات برخورد دارد.
در مورد شکاف نسلی، به نظر فقط تجارب بزرگان در این فیلم گویا نبود. مهمتر مقاومت نکردن وی در برابر تازههای کار و تکنولوژی بود و پذیرفتن و همراهی با آنها بدون تاکید و لجاجت بی منطق بر آموختههای سنتی. به نظر من ایشان به خوبی از تجارب خود در برخورد با مسائل جدید استفاده کرد.
سلام
موافقم. دنیرو هم نقش را به درستی نشان داد که یک آدم با تجربه چطور میتواند نقش و اهمیت تجربه خود را به سازمانی استارتاپی و فناورانه نشان دهد هم تجربه خود را در بازیگری به خوبی نمایش داد.
خوشحالم که این فیلم در ایام تعطیلات نوروز از شبکه ۴ سیما هم با دوبله پخش شد.
به نظرم دیدن این فیلم خیلی به مدیریت اختلاف فرهنگی در این سازمانها کمک میکند.
سربلند باشید
سلام
ضمن تبریک ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها و سال جدید
تشکر ویژه دارم از شما که خوانندگان رو در تجارب و اندوخته های خودتون شریک میکنید (زکات علم)
حتما فیلم رو خواهم دید و بدون اغراق میگم که بسیار از وبلاگ شما چیزی آموخته ام و البته سعی در بکار گیری هم داشته ام !
سرفراز باشید
مسعود ژیان فوق
شرکت پیشگامان دامنه فناوری
سلام و تشکر از لطف مداوم شما.
این لطف است که به من هم انگیزه میدهد و من هستم که باید از شما تشکر کنم. این فیلم حتما برای همه ما به خصوص اگر در حوزه فناوری کار میکنیم، نکات زیادی دارد.
پیشنهاد میکنم فیلم را با همکاران ببینید و نمونه های آن را در محیط کار خودتان بیابید و در مورد آن با هم صحبت کنید.
سربلند باشید
فیلمی بسیار دلنشین و آموزنده است و نکات خوبی در رابطه با مدیریت فضای سازمانی دارد.
به شخصه، به جز مواردی که در یادداشت به آنها اشاره کردید، اشارات متعدد فیلم به چالشهای مدیریت و ارتقای یک استارتاپ اینترنتی برای گردانندگان آن برایم بسیار جالب بود.
ممنون از یادداشت و معرفی خوبتان.
سلام
از توجه شما متشکرم.
سربلند باشید
باسلام و احترام فراوان.باقلم دلنشین شما کلیات موضوع را میتوان فهمید و به عمق اهمیت این شکاف نسلی که جامعه ماهم ازآن بی نسیب نیست پی برد.ولیکن دیدن فیلم بسیارمفید وآموزنده خواهد بود.باید روشهای برخورد صحیح با این شکاف نسلهابه پدرهاومادرها حتما آموزش داده شود.درغیراینصورت هردو نسل آسیب خواهند خورد. بنظرم این اختلاف نگاه ،در نسلها را بصورت مختصرآقای مهران مدیری در برنامه دورهمی بیان مینماید.آنجاییکه استفاده جوانان از فضای مجازی ،اینترنت وشبکه های اجتماعی را جایگزین مطالعه کتاب کرده اندویا…….بهرصورت از تذکربجای شما ممنونم.م.پ
سلام
این تفاوت به زبانها یمختلف بیان شده است. راستش آنچه مرا به شدت مجذوب این فیلم کرد دو نکته اصلی بود:
یکی صبر آقای مسن در مواجهه با چیزهای جدید و فراوانی که میدید
و دیگری پذیرش واقعیت جوانان که من شخصا از آن چندان بهره مند نیستم.
باید یکدیگر را به خصوص جوانترها یا مسن تر ها را چنانکه هستند بپذیریم و بعد سعی کنیم که کمک کننده باشیم.
فرد مسن به زیبائی و با صبر و تجربه، جوانها را به خودش و تجربه اش، معتاد کرد، بی هیاهو خود را نشان داد و آنها هم وقتی او را دریافتند، به او اعتماد کردند.
این برایم زیبا بود.
فیلم را باید چند بار دید و چه خوب که در فضای سازمانی دیده شود.
سربلند باشید