درگذشت یک مرد
هنرمند گرانمایه عباس کیارستمی، از میان ما رفت. خبر بسیار غم انگیز و گران بود. این خبر، غیر از ایرانی بودن، برای من تداعی کننده یک خبر بد دیگر بود. قریب به دوسال قبل، مردی دیگر هم به همین روند گرفتار شد و از میان ما رفت. اما کسی از این خبر آگاه نشد. چون آن مرحوم (دائی من) که از قضا هم سن و سال آقای کیارستمی بود و باز هم از قضا به همین بیماری و به همین روند دار فانی را ترک کرده بود، کسی را نداشت تا وزیر محترم بهداشت را به بالینش بخواند و بخواهد که به او رسیدگی کنند. امروز فرصتی است تا به بهانه این دو واقعه تلخ که یکی ملی است و یکی خانوادگی درد دلم را بنویسم.حتما در خبر خوانده اید که چه بر آقای کیارستمی گذشته است. ما هم به همان انگیزه که نوشتم، به جز انگیزه های ملی، پیگیر روند درمان ایشان بودیم و سخت نگران که مبادا باز هم آن واقعه تلخ تکرار شود، که متاسفانه، شد.
دائی مرحوم من هم در یک بیمارستان خوب، 6 بار تحت عمل جراحی قرار گرفت و نهایتاً در اثر عفونت، پیش از 70 سالگی، درگذشت. تقریباً دو سال میگذرد و شکایتها و پیگیرها، تنها منجر به پذیرش 5 درصد قصور برای پزشک معالج شده است. پزشکی که عمل را به دستیارش سپرده بود، پزشکی که 6 بار بیمار را به اتاق عمل برده بود تا دیگر جانی برای مقاومت در او نماند، پزشکی که به توصیه های پزش قانونی برای تغییر یا بازنگری روند درمان، توجهی نکرد، پزشکی که علیرغم درخواستهای ما حاضر به استفاده از مشورت همکاران خودش هم نشد. او اکنون فقط 5 درصد مقصر شناخته شده است.
غرضم از این نوشته، در اینجا، دادخواهی نیست. غرضم سوال است. سوال از اینکه تا کی و چند بار دیگر باید این وقایع رخ دهد تا روندی مناسب تر برای نظارت بر کیفیت خدمات قشر عمدتاً خدوم پزشک فکر شود؟
جالب است، درست کنار محل دفن دائی من، یکی دیگر از بستگان متوفی آرمیده است. پزشکی که تمام عمرش را وقف بیمارانش کرد، پزشکی که در یک شهر کوچک و محروم عمر گذراند و امروز تندیس او در همان شهر بنا شده تا یادش بماند. پس میدانم پزشکان با وجدان و زحمتکش کم نیستند. اما در این قشر هم افراد در تنوع زیاد هستند.
دلم میخواست که نهاد متولی این امر، نظارت میکرد که چرا یک پزشک عمل جراحی را به دستیارش محول میکند؟ چرا کسی که در هر زمانی موفق به دریافت مدرک علمی میشود، تا هر زمانی اجازه دارد که از آن مدرک برای کسب درآمد در درمان بیماران استفاده کند؟ چرا برای تداوم رانندگی نیاز به ارزیابی سلامت و توان هست، برای پزشکی و جراحی نیست؟ چرا من حق ندارم رانندگی خودرو را به پسرم محول کنم، اما پزشک حق دارد همین کار را در اتاق عمل انجام دهد؟
دلم میخواست وزیر محترم بهداشت که فردی نه تنها متخصص که فرهیخته و انسان است، در کنار مراجعه و عمل جراحی چشمان مردم محروم، فکری برای سیستم نظارت بر خدمت رسانی پزشکی به بیماران نمیکند؟ چرا بیمار باید فوت کند تا خانواده بتوانند درخواست نظارت و دادرسی کنند؟ چرا مدیران برخی بیمارستانها و برخی از پزشکان، از همکاران خود که سهامدار بیمارستانها هستند، واهمه دارند و در کارهای غلط آنها، دخالت نمیکنند؟
نمیدانم سرگذشت بررسی روند درمان این هنرمند درگذشته به کجا خواهد انجامید؟ اما میدانم که اگر این واقعه تلخ سبب شود که تکرار این وقایع، کم و کمتر شود، روح تمام آنها که در این راه از دست رفته اند، آرام تر خواهد شد.
مسئولیت پذیری و پاسخ گوئی به نظرم از شایستگیهای رفتاری هستند که در این حرفه بسیار اهمیت دارند. آیا این شایستگیها در این حرفه به اندازه کافی و با فراوانی لازم مورد ارزیابی قرار میگیرند؟ آیا کسی به فکر پزشکانی هست که به علت افت قوای فکری و جسمانی قادر به نوشتن نام خود نیز نیستند، هست؟ آیا نمیتوان از این متخصصان عزیز در موقعیتها و نقشهای کم خطر تر بهره برد؟
خلاصه اینکه سیستم ارزیابی عملکرد پزشکان کشور، چطور کار میکند؟ آیا به ازای هر شکست در درمان، پرسشی از ایشان میشود؟ حتی اگر مقصر نباشند؟ امیدوارم سیستمی بر این خدمات نظارت جدی داشته باشد.
افسوس که پاسخ هیچکدام از این پرسشها، هر چه باشد، سودی نه به حال ما دارد نه به حال مرحوم کیارستمی. امیدوارم این داستان ادامه نداشته باشد.
سربلند باشید
به نظر سیستم ارزیابی عملکرد پزشکان کشور که هیچ، سیستم ارزیابی عملکرد هیچ قشری در کشور خوب کار نمی کند