اخلاقیات یا عملکرد؟
بعید است سازمانی، اقلاً به صورت شفاف، بیان و اعتراف کند که حاضر است عملکرد را به بهای اخلاق کاری بپذیرد. به عبارت دیگر تقریباً تمام سازمانها، در سطح بین المللی، مدعی هستند که حاضر نیستند بی اخلاقی کاری را به بهای عملکرد بالا، از افراد بپذیرند. نمونه این ادعا استعفای مدیران بی اخلاق در سازمانهاست. اما در عمل انچه رخ میدهد اندکی متفاوت است. این تفاوت در قول و عمل چه عواقبی میتواند داشته باشد؟مقاله بسیار خوب هاروارد (اینجا) دستمایه این نوشته است. در این مقاله آمده که وقتی در سازمانها برخی افراد بداخلاقی های سازمانی انجام میدهند، همه این بد اخلاقی ها به گوش مقامات بالای سازمان نمیرسد. نوشته داستان رفتاری را اگر خوانده باشید، نمونه ای از این بد اخلاقی و عواقب آن را مشاهده کرده اید.
در مقاله توضیح داده شده که بسیاری از کارکنان ترجیح میدهند که با بایکوت کردن افرادی که بد اخلاقی های کاری دارند، خودشان با این موضوع مواجه شوند. گروهی هم البته راهی برای گزارش کردن این بد اخلاقیها نمی یابند و از این روست که خودشان مبادرت به تنبیه آن فرد، با کم کردن مناسبات خود با او میکنند.
در بسیاری موارد، سازمانها وقتی با این وضعیت مواجه میشوند، برخوردهایی انجام میدهند. اما وقتی فرد خاطی یکی از مهره های مهم سازمان باشد که عملکرد خوبی دارد، معمولاً برخورد سازمان تغییر میکند. آنها همیشه نمیتوانند میان عملکرد خوب و اخلاق بد انتخابهای خوبی انجام دهند.
تا اینجای مقاله داستان خیلی مهم به نظر نمیرسد.
اما اهمیت موضوع زمانی روشن میشود که مقاله هشدار میدهد که وقتی عملکرد بر اخلاقیات ترجیح داده میشود، در واقع سازمان یک انتخاب مهم انجام داده است. سازمان با انتخاب عملکرد خوب و ترجیح آن بر اخلاقیات کاری مناسب، منافع کوتاه مدت خود (مثلاً تحویل یک پروژه) را بر منافع دراز مدت خود (مثلاً انسجام تیمی و وفاداری کارکنان) ترجیح میدهد.
این فرد که عملکرد خوبی دارد و از نیروهای کارآمد سازمان هم تلقی میشود، اگر به موقع بازخوردهای مناسب دریافت نکند، میتواند تیمهای سازمان را متلاشی کند. به زودی کسی حاضر نیست با او همکاری لازم با بکند و او توان سازمانی خود را از دست میدهد. این وضعیت نه برای خودش مطلوب خواهد بود و نه برای سازمان.
مقاله در بخش پایانی خود بیان میکند که این نقش مدیران ارشد است که اجازه ندهند عملکرد خوب مجوزی برای عدول از ارزشهای سازمانی باشد. آنها باید گزارشهایی از رعایت الزامات و ارزشهای اخلاق حرفه ای در سازمان دریافت نموده و نسبت به آنها واکنش مناسب نشان دهند. اگر کارکنان احساس کنند که این موارد برای مدیریت ارشد سازمان مهم نیست، و به این نتیجه برسند که خودشان باید کاری در این مورد بکنند و خود را از گزند بد اخلاقیهای آن فرد مصون بدارند، منافع دراز مدت سازمان است که مورد تهدید واقع خواهد شد.
بی شک همه شما تجربیاتی از این موضوع دارید که اشتراک آن میتواند به تغییر نگاهها به این مسئله مهم کمک کند. امیدوارم دریغ نکنید.
سربلند باشید
به نظر من برای یک سازمان باید اخلاق در اولویت قرار بگیره تا عمکلرد. چون یک کارمند بی اخلاق به ندرت عملکردش خوبه و همچنین ممکنه روی عملکرد بقیه هم تاثیر منفی بگذاره.
اینکه در حرف کدام باشد و در عمل کدام به نظرم مهم است. اینکه بتوانیم به حرفمان پای بند بمانیم و در تصمیم گیریها به برتری ارزشها متعهد باشیم، سخت و مهم است.
سربلند باشید