پیشنهاد به کارجویان
این روزها در همه فضاها، اعم از مجازی و غیر مجازی، از بیکاری و سختی کار یافتن زیاد میشنویم. در هر خانواده ای دغدغه اشتغال مطرح است. گمان نکنید که این محدود به خانواده ای طبقه متوسط به پائین است، نمونه هایی دارم که در خانواده های مرفه هم دغدغه های اشتغال به طور جدی مطرح است.
از سوی دیگر سازمانهای زیادی را میشناسم که منتظر نیروی کار ماهر و به قول خودشان “کاری” هستند. هم اکنون بیش از هزار موقعیت شغلی خالی سراغ دارم، این عدد اغراق و زیاده گوئی نیست، واقعی است. اما علیرغم هزینه زیادی که سازمانها تحمل میکنند، باز هم نیروهای مناسب را پیدا نمیکنند. موفقیت در جذب، به حدود یک جذب موفق از هر 15 رزومه رسیده است و این در حالیست که آن یکی هم معلوم نیست ماندگار باشد (اجازه بدهید که اینجا فعلاً از نقش مهم سازمانها در نگه داشت بگذرم).
راستی مشکل کجاست؟ این نوشته را به پیشنهادهایی برای کارجویان عزیزی که در هر هفته با چندین ده نفر از آنها برخورد دارم، اختصاص داده ام… شاید بپسندید..
گام اول: وضعیت خود را واقعی نگاه کنید.
وقتی شما کار ندارید، وضع روحی شما خوب نیست، این طبیعی است. حالا شما میتوانید به افکار منفی تان مجال بروز بدهید یا بخواهید (واقعاً بخواهید) که از این حالت خارج شوید. اول باید بپذیرید که این تصمیم شماست، نه فلان مدیر و فلان سازمان. پس با خودتان خلوت کنید، 15 دقیقه فکر کنید، ببینید ادامه این وضع شرایط شما را بهتر خواهد کرد؟ به این فکر نکنید که اگر من پولدار بودم یا پارتی داشتم یا … فلان طور میشد. به این فکر کنید که چه کارهایی میتوانید انجام دهید. سرخوردگی و ناامیدی شانس شما را برای یافتن یک کار جدید به شدت کم میکند، به همین ترتیب اعتماد به نفس کاذب هم به شما کمکی نخواهد کرد.
مدرک تحصیلی شما فقط بخش کوچکی از شماست که البته احتمالاً با زحمت و هزینه زیاد به دست آورده اید، اما این تکه کاغذ شما نیستید. شما به بسیاری شاخصه های دیگر نیاز دارید که به شما در یافتن کار مناسب کمک خواهند کرد.
گام دوم: خود را صادقانه ارزیابی کنید.
به خودتان فکر کنید. برای ورود به هر سازمانی، شما به حداقلهایی نیاز دارید که حتماً پول و پارتی جزء آنها نیست. شما چه دارید؟ اگر در خودتان هیچ نکته مثبتی پیدا نمیکنید، نیاز دارید که بیشتر به خودتان فکر کنید. بسیاری از داشته های شما بالقوه هستند، یعنی استعدادهایی در شما (و در همه ما) هست که ممکن است مجال بروز و ظهور پیدا نکرده باشند. آن استعدادها را پیدا کنید و برای یک کار سخت، یعنی توسعه خودتان آماده شوید.
گام سوم: مسیرتان را طراحی کنید
وقتی استعدادهای خود را کشف کردید، نوبت آن است که از استعدادهایی که همین الان آماده استفاده و عرضه هستند استفاده کنید و استعدادهایی که هنوز در حد جرقه هستند را بارور و شکوفا کنید. شاید شما خوب درس نخوانده باشید، شاید کار با رایانه را خوب و به موقع فرانگرفته باشید. اکنون زمان پرداخت هزینه عدم پرداختن به موقع به تمام اینهاست. ببینید که چه مسیرهایی پیش روی شماست. حالا باید مهارتهای اصلی را بشناسید.
گام چهارم : مهارتهای اصلی شما در چه سطحی است؟
هر کاری بخواهید بکنید، دفتری، اجرائی، ویزیتوری یا هر کار دیگر، به یک دسته از مهارتها نیاز خواهید داشت. از جمله این مهارتها، درست لباس پوشیدن، درست حرف زدن، وقت شناس بودن، مودب بودن، در پی میانبر نبودن و چیزهایی شبیه اینهاست. بله این مهارتها خیلی کلیدی هستند. مثلاً وقتی برای مصاحبه به شرکت رجوع میکنید، باید لباسی متناسب به تن داشته باشید، باید مودب باشید، باید سر وقت بروید، شاید کمی زودتر از زمامن مصاحبه، باید حرف طرف مقابل را قطع نکنید و … و البته یادتان باشد که عضویت در چندین شبکه اجتماعی و بیدار ماندن هر شب تا پاسی از شب و لایک کردن تمام مطالب این شبکه ها و صب خواب آلود بودن، اصلاً شیوه زندگی کار محور نیست. باید خلاصه شیوه زندگی تان را تغییر دهید. میبینید که این مقدمات هزینه ای نمیخواهد، همت میخواهد.
اگر بخواهید کار به اصطلاح دفتری بکنید، باید یک دسته از مهارتها را در سطح قابل قبول داشته باشید. مثلاً باید کار با نرم افزارهای اداری (آفیس) را بدانید میتوانید کلاس بروید، میتوانید آموزش مجازی را انتخاب کنید و یا میتوانید کتاب بخوانید و تمرین کنید. اما باید برای اینها وقت اختصاص دهید. وقت و همت مهمترین کار است.
ممکن است بخواهید کار اجرائی بکنید، کارهای فنی، یا اجرائی در حوزه های دیگر، مثلاً ویزیتوری. برای این کارها مهارتهای دیگری نیاز دارید. باید فعال باشید، باید دلسوز باشید، باید هدف داشته باشید، باید فکر کنید که محصول این کار مال خود خود شماست. حتی اگر کارفرمائی خدای ناکرده بی انصاف داشتید، خیلی در پی این نباشید که اجازه ندهید که ذره ای کار اضافه از شما بکشد. وقتی شما اثبات کردید که موثر هستید، رشد انفجاری شما رخ خواهد داد. در مورد محصول تحقیق کنید، ایده داشته باشید، اید هایتان را بنویسید و ارائه کنید، با افراد ارتباط محترامنه برقرار کنید. میبینید، اینجا هم توجه به شیوه رفتاری شما خیلی نقش دارد، برای اینکه بخواهید موثر باشید، فقط کافیست افکار منفی و مخرب را از خود دور کنید.
در این مرحله شاید بخواهید این نوشته را و چند نوشته مربوط به آن را بخوانید.
برای ارائه داشته هایتان به سازمان، باید یک رزومه خوب داشته باشید. رزومه تان را سر و سامان بدهید، برای این کار ابزارها و منابع خوبی هست. از آنها استفاده کنید. یکی از این منابع سایت خوب گزاره هاست که علی نعمتی شهاب مطالب جالب آن را مینویسد. مجموعه مطالب این سایت در مورد رزمه را میتوانید اینجا ببینید و حتماً ببینید و بخوانید و عمل کنید.
گام پنجم: برنامه توسعه فردی داشته باشید
حالا کم و بیش باید دریافته باشید که چه باید باشید. شما یک شبه تغییر نخواهید کرد. عجله نکنید، یک برنامه سه ماهه تنظیم کنید که چگونه میخواهید به آنجا برسید؟ واقع بین باشید، این تغییر زمان نیاز دارد و آفت آن ناامیدی است. سخت بکوشید و روی یک کاغذ ساده دورنمایی که قرار است در بازه های 3 و 6و 12 ماهه به آن برسدی را بنویسید و درست جلوی چشمتان بگذارید. در پس زمینه صفحه اول موبایلتان، یا هر جایی که دائم آن را ببینید، قرارش دهید. این آینده ای است که به سویش میروید.
گام ششم: سازمانها را درک کنید.
یکی از مشکلات کارجویان که مانع موفقیت آنها میشود، حساب و کتابهای غلط است. شما باید سازمانی که میخواهد شما را استخدام کند، درک کنید. از چشم آنها به خودتان نگاه کنید. من چرا باید شما را استخدام کنم؟ و چرا نباید شما را استخدام کنم؟
سازمان به شما نیاز دارد که در راه رسیدن به هدفش کمک کنید و همراهش باشید. اگر چنین حسی را پیدا کند، بسیار بعید است که شما را از دست بدهد. این را باید باور کنید. اما اگر شما بهترین نیروی روی زمین هم باشید اما نخواهید توانتان را به سازمان بیاورید، حتی با حقوق یک ریال در ماه هم به درد سازمان نخواهید خورد و دلیل خوبی به سازمان میدهید که شما را استخدام نکند. شاید بد نباشد که این نوشته و کامنتهای آن را بخوانید.
هزینه سازمان برای همکاری با شما فقط حقوقی نیست که به شما پرداخت میکند، بابت همکاری با شما باید بیمه بپردازد، باید بر شما نظارت کند، باید شما را آموزش دهد، و … و اگر شما در زمانی کمتر از 6 ماه سازمان را ترک کنید، همه هزینه های که به شما پرداخت شده، بر باد میرود. پس سعی کنید اثرگذاری خود را با نشان دادن ماندگاری تان، جذاب تر کنید. حتی اگر لازم شد، چند ماهی رایگان کار کنید و در آن زمان،خوب یاد بگیرید. این یادگیری سرمایه ای است که چندین برابر حق الزحمه شما ارزش دارد. نگوئید که کار من یادگیری ندارد، این هم بستگی به نگاه شما دارد. باید خوب و درست نگاه کنید و باور کنید که هر کاری (همه کارها) حداکثر 5% بخش جذاب و 95% کار روتین و کسل کننده دارد، اما رسیدن به آن 5% مستلزم عبور موفق از آن 95% است.
هر بار که به فکر افتادید که سهم شما در منافع سازمان چیست، یا چرا باید شما کار کنید و دیگران بهره اش را ببرند، یک نفس عمیق بکشید و تصمیمهایتان را مرور کنید، سازمان به شما (وقتی توانمند و موثر باشید) نیاز دارد و شما به سازمان نیاز دارید. وقتی میتوانید به پله های بالاتر فکر کنید که در این پله خیلی (تاکید میکنم، خیلی) موفق و موثر باشید، حتی اگر سود کوتاه مدت این موثر بودن متعلق به کسی دیگر باشد.
گام هفتم: پیشنهادی رد نشدنی داشته باشید.
وقتی برای استخدام مراجعه میکنید، یک پیشنهاد واقعی، حساب شده و غیر قابل رد کردن داشته باشید. یادتان باشد که سازمان هم شما را نمیشناسد، برایش سرمایه گذاری روی شما، ریسک دارد، و راحت ترین کار در این مرحله شاید این باشد که به شما نه بگوید. شما هم در حال رقابت با گزینه های دیگری که سازمان دارد، هستید. پس شانس نه گفتن را از سازمان بگیرید.
گاهی شاید لازم باشد که پیشنهاد کنید که 10-15 روز مجانی کار کنید تا خودتان را نشان دهید، همه این پیشنهاد را نمیکنند، پس شانس شما بیشتر میشود، به این پیشنهاد رد نشدنی فکر کنید و طرحی نوآورانه داشته باشید. اغراق نکنید، توکل به خدا حتما و بدون تردید خوب است اما واگذار کردن همه دستاوردها به منابعی غیر از خودتان، خوب نیست، نشان دهید که توکل دارید اما به تلاش خود هم اعتماد دارید. نگوئید که فلان نرم افزار را کامل بلدم، مگر آنکه بلد باشید، میتوانید وعده دهید که در مدت کوتاهی یاد میگیرید، به شرط آنکه اقلاً یک نرم افزار را خوب بلد باشید. اگر هیچ نرم افزاری را بلد نباشید، سازمان از کجا مطمئن باشد که میتوانید اولی را در مدت کوتاهی یاد بگیرید؟
صداقت بوئی دارد، صادق باشید، خودتان باشید، خوب بودن و صادق بودن نشانه های اولیه ای از قابل اتکا بودن هستند. سازمان میخواهد که بتواند به شما تکیه کند.
کتاب بخوانید و از کتابهایی که خوانده اید، صحبت کنید. از برنامه هایتان صحبت کنید، از اینکه میتوانید در سازمان ماندگار باشید، از اینکه آماده هستید خود را تطبیق دهید و برای رسیدن به هدف تلاش کنید.
از نقاط ضعفتان بگوئید و از برنامه هایی که برای رفع آنها دارید حرف بزنید.
ادب، متانت و شنونده بودن را فراموش نکنید. آراستگی (نه لزوماً شیک بودن) و تناسب پوشش را رعایت کنید. لباستان تنگ یا مناسب مهمانی رفتن نباشد، رسمی، تمیز و مرتب باشد.
شک نکنید که در اولین برخورد موفق نخواهید شد، از هر ملاقات درس بگیرید و درسها را بنویسید و شبها مرور کنید و برنامه توسعه خودتان را به روز کنید. هر ملاقات باید از ملاقات بعدی بهتر باشد.
ایمان و امیدتان را از دست ندهید و تلاش کنید. هیچ تلاشی بی پاسخ نخواهد ماند.
گام آخر:حالا به چه فکر میکنید؟
اگر با خواندن این نوتشه طولانی به این فکر میکنید که اینها همه اش بیخود است، باید پارتی داشته باشی، پیشنهاد میکنم که همه این کارها را فراموش کنید و دنبال پول یا پارتی باشید، اما ثبت کنید که این جستجو چقدر طول کشید و چه نتیجه ای داشت؟ چند نفر مانع شدند که شما استخدام شوید، مقصرها را لیست کنید و خوب به آن لیست نگاه کنید. با نوشتن این لیست، شما اعتراف کرده اید که فرمان زندگی شما در دست شما نیست، در دستان این آدمهاست. ببینید چطور میتوانید فرمان زندگی تان را دوباره در دست بگیرید.
آخر سر هم یادتان باشد که شما میتوانید یک کارآفرین باشید، به شرط آنکه توان و شاخصه های مناسب آن را داشته باشید یا در خودتان توسعه دهید.
منتظر دیدگاههای شما هستم و ببخشید که این قدر طولانی شد.
سربلند باشید
خود من در وضعیتی هستم که هم در موقعیت کارفرما برای جذب نیرو قرار دارم و هم در موقعیت جویای کار.
واقعا پیدا کردن یک نفر کاری و مشتاق یادگیری خیلی کار مشکلیه، بخصوص با مواردی که دور و برمون میبینیم. شخصا مشکلی با نیرویی که سابقه کار نداشته باشه یا خیلی چیزها رو بلد نباشه، ندارم چون حاضرم به کسی که مشتاق یادگیریه و پشتکار داره، یاد بدم؛ اما نه کسی که حاضر به یادگیری نیست و اعتماد به نفس کاذبی دارد و در مواجهه با آموزشها یا یادآوری نکاتی که باید برود دنبالشان و یاد بگیرد، قیافه میگیرد.
متاسفانه خیلی از نیروهای تازهکار، اعتماد به نفس کاذب دارند و معتقدند که کشف نشدهاند یا کار مناسب به آنها سپرده نشدهاست. بطور مثال ادعای “تسلط” بر نرمافزارهای تخصصیای دارند که شاید خیلی از ماها با داشتن ۱۰ سال سابقه در استفاده از آنها، جرأت ادعای “تسلط” به آنها را نداریم. عنوان کردن این مساله، باعث میشود بنظر برسد، علاقهمند به یادگیری نیستند و به دنبال راههای میانبر میگردند.
با وجود تعداد زیاد شبه دانشگاه درکشور، خیلی از آنها که به تدریس یکی دو ترم درس مثلا زبان انگلیسی در این شبه دانشگاهها پرداختهاند یا کسانی که چندتا کار ترجمه انجام دادهاند، سطح خود را خیلی بالا میدانند و نه تنها حاضر به یادگیری نیستند، بلکه حتی برخی قواعد یا استانداردهای حرفهای کاری را زیر سوال میبرند.
بطور مثال کسی که با ادعای استاد دانشگاهی، اسم “نیم فاصله” به گوشش نخورده و حتی پس از مواجه شدن با آن، از میزان زیاد توجه به دستورزبان انتقاد میکند و میگوید به نظر او این چیزها اصلا مهم نیست!
یا شخصی که شب تا دیروقت مشغول سریال دیدن است و صبح سرکار مرتب چرت میزند و دلیل آن را نداشتن کار عنوان میکند؛ همین شخص با داشتن مهارت بسیار کم در زمینه کامپیوتر و نرمافزارهای Office، از وقت به قول خود بیکاریاش در سازمان، برای بهبود این مهارتهایش استفاده نمیکند.
همین افراد حاضر به انجام کارهایی مثل پیگیری، تلفن زدن یا کارهای به قول شما روتین و کسلکننده نبوده و آن را کسر شأن خود میدانند و میپرسند “مگه وظیفه منه؟”
متاسفانه به دلیل همان اعتماد به نفس کاذب و البته جو کارآفرینی که خیلی در جامعه راه افتاده، تا کسی بهشان بگوید بالای چشمتان ابروست، میگویند اصلا من میروم برای خودم کار راه میاندازم.
مواجه شدن با چنین صحنههایی بخصوص برای نسل کارفرمایی که در نبود اینترنت و انواع و اقسام کلاسهای آموزشی و امکانات، خیلی از این مهارتهایشان را به سختی پرورش دادهاند، بسیار ناامید کننده است و در صورت مواجه شدن با چنین افرادی قطعا نمیتوانند برای سپردن کاری به آنها اعتماد کنند.
@جام طلا
سلام
خیلی متاسفم که نمیتوانم با شما مخالفت کنم.
به نظرم منشا عمده این موارد در این است که نمیدانیم کجا میخواهیم برویم؟ آینده ای برای خودمان متصور نیستیم و انتظار داریم که دیگران آینده خوبی برای ما رقم بزنند. که این حتماً نشدنی است.
از آینده فقط تصویری داریم که گویا هم نیست، بسیاری چیزها در آن محو و مبهم است. مهمتر از همه اینکه در این موارد حاضر به صحبت کردن هم نیستیم.
نمیدانم چه بگویم جز اینکه از این جوانان عزیز خواهش کنم کمی به خودشان و نقش خودشان در آینده ای که پیش رو دارند، واقع بینانه نگاه کنند. خود را واقع بینانه ارزیابی کنند.
در مورد مثالی که زدید در یک مصاحبه دوستی در مورد مهارتهای خود گفتند که آفیس را حرفه ای تدریس میکنند و هیچیک از ۳ سوالی که در مورد ورد و اکسل و پاورپوینت را پرسیدم، اصلاً به گوششان نخورده بود. و بد تر از همه این بود که وقتی در مورد تابع sumproduct در اکسل از ایشان پرسیدم، میگفت که این تابع جمع تعداد محصول را میدهد (حتی فرق Product به معنی ضرب را با همین لغت به معنی محصول هم نمیدانست) و این تمایل به زرنگی از همه بدتر است.
امیدوارم نگرش زودتر تغییر کند، تا دیر نشده.
ممنون از اینکه اینجا را برای درد دل امن تشخیص دادید.
سربلند باشید
سلام.ممنون از مطالب خوبتون
ببخشید این رو می گم ولی یادداشت تون اصلا منطبق بر بازار ایران نیست
واقعا چنددرصد شرکت های خصوصی میان روی اموزش نیروها سرمایه گذاری می کنن؟
همشون اول میگن سه ماه ازمایشی بعدم به یک بهانه …
شما می گید کلی موقعیت شغلی سراغ دارید.بسم الله
شروع کنید در سایت خودتون این موقعیت ها رو معرفی کنید و کار خیری بکنید
یا شما تو بازار کار ایران نیستید یا بیشتری شعاری نگاه می کنید با عرض معذرت
الان شرکت های خصوصی دنبال برده هستند تا نیروی کار
من تو رشته خودم رو مثال می زنم
شرکت ..اسمش رو نمیارم.تولیدکننده هست و معتبر
رزومه فرستادیم
اگهی زدن تحت عنوان مدیر صادرات
یک هفته بعد زنگ زدن
بیایید برای مصاحبه
یک نصف روز خالی کردیم و رفتیم
بهد کلی علاقی کاشف به عمل اومده مدیر نمی خوان..یک کارشناس می خوان که جور کارشناس ارشد بی عرضه صادراتشون رو بکشه
چرا؟ چون اقای کارشناس ارشد هم مدیره و هم مدیر نیست
با اقوام هیات مدیره ارتباط داره و نمی خوان بذارنش کنار
اما میگن کارشناس صادرات بیاد
یکسال کار بکنه
تمام اطلاعات و زحماتش رو ثبت کنه تو سیستم شرکت
بعدا هم سرسال بهش بگن خوش اومدی
تو بخش دولتی هم که نیاز نیست بگم چه خبره
من خواهش می کنم ازتون واقع بینانه شرایط بازار کار رو بگید
سال های جنگ گفتن بچه بیارید بچه بیارید…الان تو وظیفه خودشون موندن و شونه خالی میکنن
جوونای کشور چه گناهی کردن که رفتند دانشگاه درس خوندن؟
مگه دانشگاه رو خودشون تایید نکردن؟
شما که می نویسید نیروی کار، از اینم بنوسید که شاید ۱۰% افراد و جوونا بتونن کارافرین بشن..بقیه چطور؟
بقیه که نمی تونن باید برن بمیرن؟
من چقدر سراغ دارم پسرایی که ارشد و حتی دکترا گرفتن الان افسرده شدن..اثرات افسرده شدن رو شما می دونید؟
از MS بگیرید تا خیلی سکته های قلبی
من واقعا از این یادداشت شما ناراحت شدم
اسم منو سرچ کنید
من ارشد کارافرینی دارم.یاسمن حسینی پور.
ولی دوسال می بینم قوانین کارافرینی در کشور اصلا به نفع ما نیست.کارت بازرگانی بخواهیم بگیریم، هنوز هیچی نشده ماه به ماه باید ۳۰۰تومن پول بدیم.روی چه حسابی؟
مالیات گرفتن فقط مال قشرهای ضعیفه
شما سایت دارید و باید حقایق رو بنوسید
نباید فکر بازدید سایت باشید فقط.ببخشید انقدر تند می گم ولی چرا نمی نویسید تو اداره های دولتی چه خبره؟
قانون زدن بازنشستگی ممنوع ولی عملا برای فشار به قضر مستضعفه
خیلی حرف داشتم بزنم اما اینجا جاش نیست
فقط ازتون خواهش می کنم تو رو به هر کی می پرستید، جوونا رو متهم نکنید
دلشون رو نشکنید
من دیدم پسرانی رو که به خاطر بیکاری ازدواج نکردند و دچار بیماری های روحی روانی شدن…
جلوی پدرومادرشون اب می شن
اینها به خاطر سوءمدیریت و بی کفایتی اقایان بالای سره نه جوون مظلوم ایرانی
اینها رو بنوسید
از سوءمدیریت ها بنوسید
بنوسید چطور در کشوری انقدر ثروتمند هستیم اما می دزدند و می برند
بنوسید که قدرت در کشور ما شده برای یک عده خاص برای کارفرمایی برده هایی به اسم مردم
اینها رو بنوسید
@یاسمن حسینی پور
شما هم درست میفرمایید ، اما متن موضوعش متفاوت بود
@یاسمن حسینی پور
سلام
نمیدانم چطور از شما تشکر کنم که اینطور صادقانه نوشتید. نمیدانم چطور از شما عذرخواهی کنم که شما را آزرده ام و به نظرتان اینطور رسیده که شاید “نفس من از جای گرم میآید.” اما باور کنید که اینطور نیست.
نمیدانم چقدر حوصله دارید که بخوانید، امیدوارم به اندازه نوشته طولانی من داشته باشید….
ابتدا لازم است کمی در مورد من بدانید، دونکته به نظرم کافیست، اول اینکه من هم پسری دارم، هم سن و سال شما، در دانشگاهی خوب (خیلی خوب) درس خوانده و مهندس شده و او هم مثل شما دغدغه کار دارد. دوم اینکه من در بیش از ۵۰ سالی که از عمرم میگذرد، خیلی کارها کرده ام، خیلی بردگی ها را تجربه کرده ام و باور کنید کمی و فقط کمی میدانم که چه میفرمائید.
حالا اگر اجازه بدهید، برویم و نوشته گرم و صمیمی شما را با هم بخوانیم و ببینیم از این سناریوی کم و بیش حقیقی که نوشتید، چه برداشت دیگری هم میتوان کرد؟
یک برداشت این است که من روز به روز ناامید تر شوم، تمام درهای بسته را ببینم، احیاناً پارتی بازی و قوم و خویش مدیران بودن را ببینم، نداشتن روحیه کارآفرینی را در خودم ببینم، و تمام چیزهای دیگری که شما فرمودید را هم ببینم.
حاصل این دیدنها جز خشم و ناراحتی که شما به حق دارید، چه خواهد بود؟ برای من چه حاصلی خواهد داشت؟ جز این است که روز به روز ناامید تر شوم و از عمرم و انرژی ای که دارم بهره نبرم و تمام آرزوهایم تبدیل به دست نیافته ها شوند؟
حالا اگر جور دیگر ببینم چه خواهد شد؟
بیائید همان شرکتی که مدیر صادرات میخواست را با هم مرور کنیم، آنهم با چند احتمال.
این شرکت به نیرویی نیاز دارد که به قول شما جور فرد ناشایسته ای که در آن سمت نشسته را بکشد، به عبارتی کسی کار کند و بهره اصلی را آن فرد و آن سازمان ببرند. این بدترین حالت است.
در این فرض بدبینانه این واقعیت نهفته است که آن فرد شایستگی لازم را ندارد و من این شانس را دارم که هر کاری دلم خواست بکنم و خوب یاد بگیرم. آری تمام حاصل دست رنج من به جیب شرکت خواهد رفت و شاید هیچکس هم نفهمد که من هستم که کار میکنم. این خیلی سخت است. اما من در مدتی شاید حدود یکسال، کلی کار یاد خواهم گرفت (یکسالی که در گزینه قبلی احتمالاً فقط به صرف عمر میگذشت) در کنار این یادگیری، حقوقی هم دریافت میکنم که فرض کنیم در حد پایه وزارت کار است.
بسته به هوش، توان و انگیزه ام، به نظرم به طور متوسط در زمانی بین ۴ تا ۸ ماه (پیشنهاد میکنم یکسال را رعایت کنید که رزومه تان هم خراب نشود)، وقتی کارها را در کنار برآوردن نیازهای شرکت (که یک اصل است و مستقل از اینکه آنها مرا استثمار میکنند یا نه باید در اولویت اولم باشد) خوب یاد گرفتم و مسلط شدم، من میتوانم به شرکت، شرکتی که انگیزه های قوی مالی دارد، نشان دهم که اگر نباشم کارشان لنگ میشود. نشان دهم که من قابل اتکا هستم، و بعد از این مدت میتوانم با قدرت چانه زنی بیشتر، مذاکره کنم. دقت کنید، مذاکره کنم نه دعوا و اتهام زنی و پرخاش.
خیلی روشن به شرکت بگویم که شرایط من برای ادامه این کار، اینهاست. فکر میکنید که آن شرکت چه میکند؟ فکر میکنم که دو راه بیشتر نیست، یا شرکت با من خداحافظی میکند، یا با تمام یا بخشی از تقاضاهای من موافقت میکند.
در حالت دوم که مقصود حاصل است، اما در حالت اول، اگر موافقت نشد، من به صورت کاملاً حرفه ای در طی زمانی که هیچ کاری معطل و نیمه کاره نماند و منفاع شرکت آسیبی نبیند، از شرکت خارج میشوم و حالا با مقدار بسیار بیشتری تجربه و دانش، در پی کاری بهتر خواهم بود. این حق شماست.
دقت کنید، شما باید حرفه ای کار کنید، باید با جان و دل کار کنید، حتی اگر آنها شما را به فرض محال استثمار کردند هم باید فکر کنید که شرکت متعلق به پدرتان است. به این ترتیب است که شما دیده خواهید شد.
عجله نداشته باشید، از روز اول متوقع نباشید که شما را کشف کنند، داشته هایتان و نداشته هایتان را منصفانه و حتی به نفع طرف مقابل برآورد کنید. به فکر توسعه بیشتر خودتان باشید.
دوست دارم که نظر شما را در مورد این نگاه به همین مسئله هم بدانم.
در ضمن دلم میخواهد که توجه شما به نوشته قبلی که دیدگاهی از آن طرف میز است هم جلب کنم.
راستی شاید بد نباشید که بدانید که من علاوه بر توضیحاتی که اول نوشته خدمتتان دادم، در هر سال با بیش از ۱۰۰۰ داوطلب استخدام و ارتقا در سازمانهای مختلف مصاحبه میکنم. نظر برخی از این دوستان هم در همین وبلاگ هست. این را گفتم که بدانید نفسم از جای گرم در نمیآید و کمی و فقط کمی هم بازار کار را میشناسم. فقط کمی…
و دوست دارم به من بفرمائید که شما چرا فکر میکنید باید مدیر مثلاً صادرات شوید؟ من در توان شما تردید نمیکنم، اما اگر فکر میکنید که لیاقت و توان مدیریت را دارید، اما هنوز کاری درخور پیدا نشده، چه اشکالی دارد که از یکی دو پله پائین تر شروع کنید؟ بهتر از این نیست که دوره ای بی کار باشید و مهارتهایتان را از دست بدهید؟
من باز هم از شما تشکر میکنم و دوست دارم در اینکه موفق خواهید شد و به رده های والا خواهید رسید، لحظه ای تردید نکنید. چاره کار در تلاش است و اینکه باور کنیم فرمان این زندگی در دستان خودمان است.
اگر هنوز میخوانید، صمیمانه متشکرم.
سربلند باشید
@مهران منفردی
سلام
نوشته ایشان درد دل خیلی از دوستان است. من فکر میکنم که تا حدودی این دوستان را درک میکنم و برای دیدگاهشان احترام قائل هستم. تلاش من این است که نگاه به این موضوع را تغییر دهیم، شاید در نگاه جدید نفعی تازه بیابیم.
نمیدانم نوشته بنده را در پاسخ به این دوست عزیز، حوصله دارید که بخوانید؟
از دفت نظر شما تشکر میکنم.
سربلند باشید
@یاسمن حسینی پور
خود من که از دست نسل اغلب طلبکار امروزی شاکی هستم، بخاطر یک رسم احمقانه در محل کارم با وجود سابقه کار بیشتر و مسئولیت بیشتر، تنها به دلیل اینکه زمان قرارداد من با بقیه فرق داشته، حدود ۵۰% از یک نفر با پست مشابه، حقوق کمتر میگرفتم. گرچه نارضایتی خودم را اعلام کرده بودم ولی از حرفهای بودنم کم نکردم، متوقع و پرخاشگر نبودم. بله من دیدهام در ادارات دولتی، کسانی هستند که با پارتی استخدام شدهاند و کاری جز فیسبوک بازی انجام نمیدهند با این حال آخرماه طلبکارند که پاداششان کم است؛ بله اینها وجود دارند اما قرار نیست خودمان را با آنها مقایسه کنیم، قرارنیست خودمان را در سطح یک بیکار طلبکار (لفظ مودبانهاش) پایین بیاوریم. هرکسی راه خودش را میرود، پولدار بیکار در دنیا کم نیست، اما ما جای آنها نیستیم، زندگی خودمان را داریم. باور کنید در همین جامعه هم آدمهایی که زحمت میکشند و صرفا متوقع نیستند، به خیلی جاها میرسند. فقط به مدرک نیست،در اطرافم میشناسم کسانی که با مدرک لیسانس دانشگاه آزاد موفق به کسب فوق لیسانس از دانشگاه دولتی بسیار خوب شدهاند و بخاطر مطالعات و علائق و پشتکارشان، کار خوبی در یک حوزه بسیار تخصصی و البته روزآمد در یکی از سازمانهای پیشرو کشور پیدا کردند. این فقط به خاطر پشتکار و متواضع بودن اون آدم هست نه چیز دیگر.
اما باز هم میشناسم کسانی که صرف داشتن یک مدرک کارشناسی ارشد از دانشگاه آزاد و بدون سابقه کار سه سال پیش حقوق ۳.۵ میلیونی میخواسته و بخاطر همین موضوع حاضر بوده سرکار نره و بیکار بمونه ولی تجربه کاریش رو افزایش نده.
خودم همیشه به همکاران جوان توصیه میکنم که از مورد سوءاستفاده شدن بپرهیزید، مثلا قبول نکنید با ماشین شخصی ماموریت برید، اما از هیچ فرصتی برای رشد خودتون چشمپوشی نکنید.
اینکه هزاران دانشگاه وجود دارد، دلیل ندارد من بروم و دکترا بگیرم بدون اینکه بدانم آن مدرک چه ارزشی به من اضافه میکند، اتفاقا همین تکیه صرف بر مدرک نشاندهنده نداشتن هدف در زندگی است. اینکه نمیدانیم دنبال چه میگردیم و چه منابعی برای رسیدن به آن هدف نیاز داریم.
در زندگی خیلی راهها وجود دارد؛ آیا صرف رفتن به همه آنها، ما را به هدفمان میرساند، آیا با صرف رفتن آن راهها بدون اینکه چیزی به کولهبارمان اضافه کرده باشیم، حق داریم بابت آن طلبکار باشیم؟
دیدهام افرادی را که طلبکارانه فقط دنبال استخدام بودند و وقتی میپرسیدی در چه زمینهای؟ پاسخ میشنیدم “هر زمینهای”، واقعا چرا باید چنین افرادی را جدی گرفت؟ کسی که از تاریخ فارغالتحصیلیاش فقط سه سال میگذرد، اما رزومهاش پر از عناوین “مشاور” و “مدیر” است، بدون حتی یک سمت “کارشناس”، باید چه فکری در مورد این آدم کرد؟ خودمان در مقام کارفرما، از این مشاورهایی که کارهای صرفا کتابی یا کپی پیست تحویل میدهند، کم ندیدهایم، چطور به کسی که تجربهای در زمینهای ندارد ولی ادعای مشاوره می کند، میتوان اعتماد کرد.
ببخشید که من هم کمی تند رفتهام ولی باید بپذیریم، مشکل جامعه ما تمامش بر دوش کارفرمایان و دولت نیست، باید بپذیریم که دولت وظیفهاش استخدام تمام فارغالتحصیلان نیست. باید بپذیریم که ۵۰% مشکل گردن خود ماست، گرچه قطعا قوانین، محیط کسب و کار، دولت و کارفرمایان هم به سهم خود در مشکلات سهیماند .
@جام طلا
سلام
از نوشته شما متشکرم.
در نوشته شما و دوست دیگر، و البته در نوشته های دیگر در سایتهای دیگر، معمولاً تقریباً بی ملاحظه به سازمانهای دولتی و کارکنان آنها کم مهری میشود. باور کنید که برچسب دولتی بودن را به کسی زدن و یک سره تمام زحماتش را نادیده گرفتن، کم لطفی است.
من از نزدیک شاهدم که گروههای بزرگی از مدیران دولتی و کارکنان سازمانهای دولتی، درمناطق دور و نزدیک، چطور کار میکنند تا بهتر شوند، چطور مقاومت میکنند تا سازمانشان بهتر باشد، چطور در فکر توسعه همکاران خودشان و خودشان هستند.
این را نوشتم که کمی همه ما از برچسبها کمتر استفاده کنیم. برچسبهایی مثل دانشگاه آزادی، یا دولتی، یا از این قبیل ممکن است گروهی را بیازارد و اجرشان را ضایع کند. در عین آنکه کلیت فرمایش شما در مورد عده ای صادق است، اما فکر کردم شما هم راضی نباشید که گروهی را بی جهت بیازارید.
میبخشید که جسارت شد.
سربلند باشید
همیشه در اظهارنظرهایم سعی میکنم جانب انصاف را رعایت کنم و همه افراد یک قشر را با یک چوب نرانم. اینجا هم سعی کردم بگویم برخی افراد هستند که چنین شرایطی دارند و ما نباید با دیدن آنها، از توسعه خود غافل شویم یا فکر کنیم به جایی نمیرسیم، چون همه مانند آنها نیستند؛ اتفاقا گفتم که در همین سیستم هم بسیاری کسان از ثمره تلاش خود به جاهای بسیار خوبی رسیدهاند.
با این حال اگر از نوشتهام، تعمیم دادن یا برچسب زدن برداشت شده، از شما و سایر خوانندگان عذر میخواهم.
سلام مجدد
من چنین استنباطی نداشتم، فقط عرضم این بود که وقتی عام به گروهی اطلاق میکنیم، ممکن است برخی دوستان مکدر شوند یا در حق شان بی انصافی شود.
از بردباری و لطف شما سپاسگزارم
سربلند باشید
سلام جناب آقای کمالیان
مثل همیشه عالی بود. واقعا از شیوه پاسخگویی شما به نظرات مخالف یاد می گیرم.
اما نظر من،
البته این نظر من بر پایه بررسی ۴ فرد بیکار و یک فرد ناراضی از شغل در اطرافیان هست و قصد پاسخگویی به خانم حسینی پور را ندارم.
با توجه به تجربه خودم از کار و نوشتن و دیدن اطرافیان، اصلی را آموخته ام که به نظرم بسیار مهم است. که البته بر اساس همان اصل پارتو هست.
در کسب نتیجه مطلوب، ۲۰ درصد یادگیری ما مهم است و ۸۰ درصد عمل ما.
عمل از عامل (proactive) بودن می آید و بی عملی از غیر عامل (reactive) بودن.
تمام اطرافیان من نه تنها مانند یک فرد عامل عمل نمی کنند که حتی آن ۲۰ درصد یادگیری را هم نگذرانده اند. مانند بسیاری به امید کمکی از غیب، یا پارتی هستند و متاسفانه هیچ آینده ای نخواهند داشت. یکی از بزرگترین مشکلات آنها نداشتن مهارت ارتباط (همانطور که در متن اشاره کردید) است.
این مهارت گریبانگیر فرد ناراضی از شغل هم شده. او احساس می کند به دلیل حجم کار و میزان حقوق در حال استثمار شدن است در صورتی که سابقه او به یکسال هم نمی رسد.
بر فرض نداشتن دانش و تجربه کافی، او می تواند فقط با برقراری ارتباط، با مدیر، با شرکتهای مشابه، با کارفرما یا مشاور یا پیمانکار مرتبط، فرصتی تازه برای خود بسازد. و این به هیچ وجه ربطی به شخصیت او ندارد ولی باید چیزی برای ارائه داشته باشد.
من در یک کارگاه سدسازی وسط بیابان کار می کردم. انسان درون گرا و کم حرفی هم هستم. فقط با برقراری چند ارتباط (ارتباطی که به طرف مقابل هم سود می رساند) به هدف تغییر شغل رسیدم. نه اینکه کار شاقی کرده باشم، نه اینکه به فردوس برین رسیده ام، نه.
در شرکت جدید هنوز حقوق اردیبهشت را هم نداده اند در صورتی که حقوق شرکت قبلی یک روز هم تاخیر نداشت. اما راضی ام. چرا؟
چون دلم می گوید. تشویش ندارم.
بسیاری از ما در حرف، توهم برتری داریم (من فارغ التحصیل فلان دانشگاه هستم، من باهوشم، من در کنکور ریاضی را ۷۰ درصد زده ام) اما در عمل خود را دست کم می گیریم.
فکر می کنید در شرکتی در حد اعلای باندبازی، با کارشناسی که قول بزرگ داده و حتی بیشتر از قولش خروجی دارد چه برخوردی می کنند؟
البته که جمعیت هدف شما در این نوشته جوانان جویای کار یا با سابقه کم بود که به نظر من (بنا به تجربه خودم) هیچ چیز مانند overpromise و overdeliver راهگشای آنان برای ساخت یک رابطه قدرتمند نیست.
از اینکه روده درازی کردم مرا ببخشید ولی نوشته شما مانند تریگری بود که این نظر را نوشت.
@محبی
سلام
آقای محبی عزیز
من هر وقت به گذشته نگاه میکنم، میبینم که اگر توفیقی داشته ام، همه مرهون مدتی بوده که فکر نکرده ام، سخت کوشیده ام، دویده ام، یادگرفته ام، سازمان را مال خود دانسته ام، بگذریم که آنچه میخواستم نشد، خیلی بهتر میتوانست بشود و نشد، اما آنچه شد هم خوب بود.
من فکر میکنم که بیکار ماندن مثل خانه ای است که خالی میماند، کم کم سقف شروع به چکه میکند، لوله ها میترکند، باغچه ها خراب میشوند و وقتی کار میکنی و زحمت میکشی، خونی در رگهایت جریان پیدا میکند که نمیگذارد فسیل شوی… چون آدمها با هم فرق دارند، حتماً این من هستم که این دوستان را درک نمیکنم، اما واقعاً نمیتوانم درک کنم که کار نکنم، یعنی هیچ کاری نکنم، چون آن کاری که میخواهم نیست، یا کسی قدر مرا نمیداند، یا عده ای از من سوء استفاده میکنند و …
درک نمیکنم و معترفم که ایراد از من است که درک نمیکنم.
باز هم ممنون
سربلند باشید
مساله اینجاست که حتی اموزش و برخورداری برای کسایی که پول دارند
الان شما پول داشته باشید
راحت ارشد و دکترا دارید و پست مدیریتی بهتون می دن
فکر می کنید الان مدیرای منابع انسانی، بازاریابی و فروش شرکت های خصوصی کیان؟
کسایی هستند که به واسطه پول یا رانت خانواده و پدرومادر ارشد و دکترا گرفتن و به خاطر همین رانت و رابطه ها، الان مدیر هستن
لطفا شعار ندهیم
اون دنیا باید جوابگوی خدا باشیم
سلام مجدد.
خوشحالم که به این صفحه برگشتید و نظرتان را فرمودید.
فکر نمیکنید که کمی بی انصافی میکنید؟ چند مدیر فروش و منابع انسانی و مدیرعامل را لازم است به شما معرفی کنم که مطابق شرایط اعلام شده توسط شما نباشند، تا شما این دیدگاه کنترل بیرونی را (که منشاء همه چیز بیرون از من است) را تغییر دهید؟
به نظرم کم لطفی میکنید….
من طرفدار یک بحث آرام و منطقی با شنیدن سخنان طرف مقابل هستم…اینکه من یا شما بخواهیم دیدگاه طرف مقابل را بکوبیم و تمام دنیا را بر ضد خودمان ارزیابی کنیم، سودی نخواهد داشت…حیف است از عمری که با بد بینی بگذرد…باور کنید حیف است.
سربلند باشید
ببخشید من شعار ندادم
من یک خانمم اما بی عدالتی ها رو در بازار کار ایرانی دارم می بینم
شما می گید حتی یک رده پایین تر باشیم و تجربه کسب کنید
من در ۵سال، ۵تا شرکت خصوصی بودم
به عنوان کارشناس فروش
کارشناس منابع انسانی..
استفاده کردند و وقتی کارشون روی غلطک افتاد، ادم های خودشون رو اوردن
تازه هنوز هم ۶ماه سر جمع تو انی ۵سال حق بیمه منو ندادن و پرداخت نکردند هیچ وقت
شما بگید چندتا مدیری که سراغ دارید چند درصد هستند؟
یکسری به شرکت هایی که درست و حسابی هستند بزنید…
در کشور ما صرف تخصص داشتن، ملاک نیست
من نمیدانم که چرا توشته های شما را طوری در ذهنم مجسم میکنم که گویا داد میزنید، احتمالاً ناشی از سو گیری من باشد.
مدیرانی که من سراغ دارم بیش از ۵- تا ۷۰ درصد جامعه را تشکیل میدهند. عمده آنها کسانی هستند که با زحمت به این رده رسیده اند، دستاوردی داشته اند که مانده اند.
من اگر سازمانی حق بیمه ام را پرداخت نکنم، مذاکره میکنم و یا میمانم و میپذیرم و یا از سازمان خارج میشوم. حق بیمه که خیلی روشن است، اگر این ماه رد نشود، قابل جبران نیست.
پس این من بوده ام که مانده ام.
به نظر شما تمام آن ۵ شرکت با شما دشمن بوده اند؟ همه دوستانی داشته اند که میخواسته اند شما جاده صاف کن آنها باشید؟ به نظرتان این احتمال خیلی دور از ذهن نیست؟ شبیه تئوری توطئه نیست؟
مگر حق الزحمه شما جقدر بوده که آنها نخواسته اند شما را نگه دارند؟ چقدر احتمال دارد که شاید شما هم انتظارات سازمان را برآورده نکرده باشید؟
ضمن اینکه نمیخواهم بر صحت این احتمالها تاکید و اصرار کنم اما پیشنهاد میکنم به این احتمالات هم فکر کنید. اینها میتواند نقشه ای برای توسعه فردی به شما بدهد.
در خاتمه این را هم عرض بکنم که در هیچ کجای دنیا، صرف تخصص داشتن ملاک نیست. مهارتهای دیگری هم لازم است که نخستین و مهمترین آنها، خودآگاهی است.
من هم اگر بخواهم برای عزیزی کار پیدا کنم، حتماً ابتدا به آشنایانم رجوع میکنم (شما چطور؟) اما بعید است سازمانی باشد که خود را وقف عزیزانش کند، این بهتر نیست که سازمان افرادی کارآمد مثل شما داشته باشد و دسترنج آنها را به آن عزیزان بدهد؟
جسارتاً در ذات کلام شما تناقضی هست که بیش از همه خود شما را آزار خواهد داد.
پینشهاد میکنم خاطرتان کاریتان را مرور کنید، تعارضها را چه کردید؟ با مدیران و سازمان چگونه تعامل کردید؟ چند دوست صمیمی در سازمان داشتید؟ چه دستاوردی برای همیشه از شما در سازمان باقی ماند؟ اینها ممکن است، اگر بخواهید، سرنخهایی را نشان دهند.
به گمانم اگر این انگیزه شما در راه توسعه صرف شود، نتایج برجسته و ممتازی حاصل خواهد شد.
سربلند باشید
ممنون ولی ببخشید این ها تئوری است.
شما مدیران شرکت های خصوصی را چقدر دیده اید؟
از وضعیا استثمار نیروی کار خبر ندارید؟
سرکار خانم
با کمال فروتنی و احترام باید به شما پیشنهاد کنم که کمی هم از موضع خود کوتاه بیائید، این قدر بر باورها و اطلاعات محدود خودتان تاکید نکنید، کمی به دور و برتان نگاه کنید، ببینید آیا همه کسانی که صبح سر کار حاضر میشوند و زحمت میکشند، تمام آنها که مدیر شده اند، آیا این برداشت درست است که همه آنها را به یک نوع قضاوت کنید؟
به گمانم شما باید به نگاهی دیگر، اقلاً از نوعی که دوستان دیگر اینجا نوشته اند و در فضاهای دیگر، احترام قائل شوید.
چطور ممکن است که هیچکس نداند و فقط این شما باشید که میدانید؟ به نظرتان این منطقی است؟ یا دستاویزی است برای اینکه از نقش خودمان در زندگی سر باز بزنیم؟
البته همیشه راحت تر است که شخص دیگری مسئول ناکامی یا عدم توفیق ما باشد، حتی اگر هم این درست باشد، این نگاه برای ما سودی جز ناامیدی نخواهد داشت.
سربلند باشید
بله.من نمی دانم شما چه چهره ای دارید..اصلا کجا کار می کنید…کجا شاغل هستید…سرتا پای سایت شما رو من می گردم، اسم یک شرکت معتبر رو نمی بینم
با نوشتن که مشکل حل نمیشه…
بقیه مثلا چه افرادی هستند؟؟؟
البته ممکنه این کامنت منو تایید نکنید
ولی فقط شعار می دید
فرافکنی می کنید
خودتونم می دونید تو شرکت های خصوصی چی می گذره
موقعیت های شغلی تاپ فقط برای افراد نور چشمیه
خودتونم خوب می دونید
چرا به خودتون دروغ می گید؟؟؟
نمی دونم
شاید به بقیه..
شاید اگر کمی بهتر جستجو میکردید، ملاحظه میکردید که در یکی از همین نوشته ها، توضیح داده شده که ما از نام و اعتبار مشتریان خود برای تبلیغ خودمان استفاده نمیکنیم.
به نظرم تهمت دروغگوئی بار زیادی دارد، پیشنهادمیکنم چنین بی ملاحظه افراد را متهم به این رفتار نادرست نکنید.
میشه بگید ته این موقعیت های شغلی چی درمیاد که برخی ادعا دارند از موضع کم باید ببیایید؟؟؟
=======
ستخدام پرسنل خدماتی در شرکت دهکده جهانی ۱۳۹۴/۷/۱۱
استخدام کارشناس امور تربیتی خانم کارشناس امور تربیتی / ۱۳۹۴/۷/۱۱
استخدام منشی فروش در برج تهران ۱۳۹۴/۷/۱۱
استخدام ویزیتور کالا با بیان خوب ۱۳۹۴/۷/۱۱
استخدام مسئول دفتر مسلط به امور اداری ۱۳۹۴/۷/۱۱
استخدام کارگر ساده خدماتی اداری ۱۳۹۴/۷/۱۱
استخدام کارگر ساده خدماتی در تهران ۱۳۹۴/۷/۱۱
استخدام تراشکار با حقوق وزارت کار ۱۳۹۴/۷/۱۱
استخدام بازاریاب باسابقه در تهران ۱۳۹۴/۷/۱۱
استخدام بازاریاب باسابقه در تهران ۱۳۹۴/۷/۱۱
استخدام مسئول تبلیغات سایت در تهران ۱۳۹۴/۷/۱۱
استخدام پرسکار با حقوق وزارت کار ۱۳۹۴/۷/۱۱
استخدام کاردان یا کارشناس مامایی در تهران کاردان یا کارشناس مامایی / ۱۳۹۴/۷/۱۱
استخدام کمک حسابدار آقا در مشهد حسابداری / ۱۳۹۴/۷/۱۱
استخدام شرکت داروسازی در مشهد ۱۳۹۴/۷/۱۱
استخدام کارشناس شیمی در تهران کارشناس شیمی / ۱۳۹۴/۷/۱۱
استخدام آشپزوکمک آشپز درکیترینگ معتبر ۱۳۹۴/۷/۱۱
استخدام شرکت تولیدی درشهرک صنعتی توس کارشناس یا کارشناس ارشد رشته میکروبیولوژى صنایع غذایی / ۱۳۹۴/۷/۱۱
استخدام برنامه نویس در افرانت مشهد ۱۳۹۴/۷/۱۱
استخدام کارشناس سخت افزار جهت هلپ دسک
=========
شما درست می گید
لطفا شما و بقیع بفرمایند ته این کارگری ها چیه؟؟
مدیر بودن تو شرکت های خصوصی برای افراد غیر رانت دار معنی نداره
این رو بعد ۵سال کار تو شرکت های خصوصی دارم می گم
اقای مدیر وب لطفا برای این مسائل هم بنویسید نه فقط شعارهایی که به درد کسی نمی خوره
تو شرکت های خصوصی اگر نورچشمی هیات مدیره باشی، مدیر هستی و امنیت شغلی داری و..
اما اگر نباشی کارگری
سرسال باید دست و دلت بلرزه قراردادت تمدید میشه یانه
بعدم هر گربه ای می خوان می رقصونن برات و اصلا بدون توجه به زندگیت، میگن همینه می خوای بخوا نمی خوای نخوا
سلام مجدد
من خیلی تلاش کردم که نگاهی از زاویه دیگر رو به شما پیشنهاد بدهم، سعی کردم آرامش را حفظ کنم و با شما با منطق صحبت کنم، اما متاسفانه به نظرم شما به دلیلی، آن قدر آزرده هستید که علاقه ای به گفتگو ندارید و به شدت بر باورها و دیدگاه خودتان اصرار دارید.
در این اصرار حتی کسی را که به قول خودتان نمیشناسید، به دروغگوئی و کم اطلاعی متهم میکنید، که به نظرم این دور از انصاف و منطق است.
الان نمیدانم که اگر روزی سازمانی شما را استخدام کند و احیاناً به سمت مدیریتی که در نوشته هایتان بارها به آن اشاره کرده اید، برسید، چه تحلیلی خواهید داشت؟
آیا آن شرکت اشتباه کرده که شما را استخدام کرده؟ یا شما در این قضاوتها اشتباه میکرده اید؟
امیدوارم این خشم و غضب که حتماً بی دلیل نیست، اما تعمیم آن به همه، به نظرم سودی ندارد، فروکش کند، بتوانید بر گفته ها و نگاهتان مسلط شوید و دیگرگون نگاه کنید و به آن موفقیتی که حتماً شایسته اش هستید، برسید.
با اجازه شما من این بحث را ادامه نمیدهم که بیشتر سبب آزردگی شما نشوم.
سلامت و سربلند باشید
با این مدلی که خانم حسینی پور توی این بحث شرکت کردند، میتونم حدس بزنم توی ۵ سالی که در شرکتهای خصوصی کار میکردند چه رفتاری با مقام های بالادست و پایین دست خود داشتن.
متاسفانه در محل کار خودم هم این روحیه در بعضی از همکارا وجود داره که فقط و فقط نظر خودشون رو قبول دارن و لاغیر. شاید واژه مناسبی نباشه، ولی میشه بهش گفت توهم توطئه (همه بر ضد منن، همه فقط رفقاشون رو به کار میگیرن و … ).
میگن یه نفری رفت پیش پزشک، گفت دکتر همه جای بدنم درد میکنه، به هرجام که دست میزنم درد وجودم رو پر میکنه، دکتر بعد از معاینه متوجه شد که دست بیمار مشکل داره، نه جای دیگر.
اگر منصف باشیم، این نگاه ایشان را من ناشی از یک آزردگی میدانم که احیاناً در یک سازمان یا چند سازمان متوالی تجربه کرده اند. متاسفانه نمونه هایی که ایشان اشاره میکنند، کم نیستند اما مشکل این است که ایشان این تجربه ها و نمونه ها را به همه اطلاق میکنند.
قطعاً همه اینطور نیستند، همانطور که قطعاً همه از این وضعیت دور نیستند.
سربلند باشید
این فقط توجیه.من تقاضا دارم افراد با شناسنامه صحبت بکنند
من یاسمن حسینی پور هستم و اسم من رو می تونید سرچ کنید.ارشد کارافرینی دارم
بهتر نیست به جای پاسخ منطقی و فرافکنی، جواب ابهام بدهید؟
جناب اقای مدیر سایت بنظرم بهتره واقعیات بازار کار رو شجاعانه و برای خدا هم که شده، درست بنوسید
شما بهتر از من می دونید در شرکت های خصوصی و سیستم های استثمار محوری و برده داری چی می گذره
لطفا جواب بدید
این موقعیت شغلی خصوصی چی داره؟
به کارمند دفتری خانم مجرب جهت کار در کارخانه ای در اصفهان با بیمه نیازمندیم.
متقاضیان واجد شرایط میتوانند با شماره تلفن زیر تماس حاصل نمایند.
تلفن: ۰۳۱۳۵۵۸۲۷۹۳
اقای محبی لطفا شما بگید این موقعیت شغلی چیزی جزسوءاستفاده از نسل جوان هست برای سود محوری خودشون؟؟
اموزش و توانمند سازی فقط به درد خودش می خوره
انتشارات کاگو، ناشر کتب درسی بمنظور توسعه تیم فروش و بازاریابی خود در یک محیط پویا و فعال، از تمامی علاقمندان در پست کارشناس فروش تلفنی با شرایط ذیل در تهران دعوت به همکاری می نماید.
عنوان شغلی شرایط احراز مزایا
کارشناس فروش تلفی
دارای روابط عمومی بالا و فن بیان قوی
حداکثر سن۳۰ سال
ترجیحا دارای سابقه کار مرتبط و آشنایی با صنعت نشر کتاب
آموزش رایگان حین خدمت
بیمه تامین اجتماعی
حقوق ثابت و مکفی
لطفا در هنگام ارسال رزومه شغلی خود به آدرس ایمیل زیر ، در قسمت Subject حتما عنوان شغلی(کارشناس فروش تلفنی) ذکر شود. در غیر اینصورت به رزومه های ارسال شده ترتیب اثر داده نخواهد شد.
آیا مطمئنید که رزومه شما حرفهای ترین و جذاب ترین رزومه برای این کارفرما است؟ کلیک کنید…
آدرس ایمیل: hr@kgoo.ir
تلفن: ۰۲۱۶۶۹۵۷۷۳۱
اقای مدیر سایت این در خود سایت اقای محبیه
برای این چه جوابی دارید؟
باعرض سلام و خسته نباشی، من تازه دیروز سایت جذاب و اموزنده تون رو کشف کردم، و از دیروز تقریباً نیمی از مطالبی که گذاشته بودید را خووندم…که اکثرشون بسیار مفید و کاربردی هستند،
یک سوال شخصی هم دارم که اگر در صورت امکان پاسخ دهید بسیار از شما ممنون خواهم شد:
من یه خانم مجرد هستم که لیسانس فیزیک دارم اما از سال ۸۶در بخش حسابداری شرکت کوچکی مشغول به کار شدم، الان با وجود ۷سال سابقه کار متوسط درآمد ماهیانه ام تقریباً ۸۰۰،۰۰۰تومان است،( توشهرستانی که زندگی میکنم این مبلغ تقریباً یه حقوق متوسطه)از اوون ور هم چون لیسانسم مرتبط با حسابداری نیست امکان پیدا کردن شغل بهتر برام وجود نداره؛ تا اینکه امسال تصمیم گرفتم که دانشگاه شرکت کنم و کارشناسی حسابداری هم قبول شدم اما مدیرمون اجازه ثبت نام بهم نداد، گفتن یا کار یا دانشگاه…
حالا به نظر شما با توجه به وضعیت فعلی جامعه و شرایط سنی من(۳۰سالمه)این کار درستیه که ۴سال کارکردن رو بذارم کنار و درسم رو بخونم و بعد دنبال کار بهتر باشم، یا به شرایط فعلی راضی باشم!!؟
من سعی کردم این متن رو در قسمت “تماس با من” براتون ارسال کنم ، اما موفق نشدم این بود که اینجا گذاشتمش)
ممنون میشم راهنماییم کنید