قبولش داری؟
گفت مدیرم به حرفم گوش نمیکند.
گفتم به عنوان مدیر قبولش داری و او میداند که قبولش داری؟
گفت معلومه که نه! آدم نیست!
گفتم پس چرا باید گوش کند؟
وقتی مدیرت از چشمان و حرکات و رفتارت کاملاً مطمئن است که او را قبول نداری و فکر میکنی که حق ات را پایمال میکند، یا مدیریت بلد نیست، یا به ناحق اینجا، که شاید فکر میکنی جای توست، نشسته است، چطور توقع داری که به حرفهایت، گلایه هایت و پیشنهادهایت توجه کند؟
تو مقبولیت و جایگاه او را تهدید میکنی، خواسته یا ناخواسته فرقی ندارد. تو او را به یک نبرد دعوت میکنی.
ابتدا نشان بده که او را پذیرفته ای، اگر نه به خاطر لیاقتش، حد اقل به خاطر جایگاه سازمانی اش. آن وقت بگو که از او انتظار داری که نقش اش را ایفا کند.
سربلند باشید
سلام. ممنون میشوم اگر به پرسش من پاسخ دهید:
به تازگی مدیری که از من جوانتر است در اداره ما منصوب شده است (من ۳۲ ساله هستم و ایشان ۲۹ ساله). از نظر تحصیلی و حتی دانشی من صلاحیت ایشان را قبول دارم (من فوق لیسانس و ایشان دانشجوی دکترا) و حتی حضورا هم این مساله را اعلام کرده ام و در رفتار نیز همان سطح بالای احترامی که برای مدیر پیشین قائل بودم به ایشان نشان می دهم (هم قلبا و هم ظاهرا).
در صحبتهای رودررو نیز ایشان اعلام کرده که به من بسیار اطمینان دارد و حتی از من خواسته بود به عنوان دستیارش و نه زیردست همیشه کنارش باشم.
با توجه به سن مان و گفته های خودش انتظار داشتم رابطه صمیمانه تری با من ایجاد نماید (چون با سایرین صمیمی تر است) اما اینگونه نشده است. یکی دوبار به صورت غیرمستقیم با واسطه همکاران از ایشان خواستم اگر نقطه ضعفی در من میبیند یا مشکلی با من دارد اعلام کند که خوشبختانه چیزی اعلام نکرد (درواقع سایر همکاران هم به من گفتند که نظر او روی من بسیار مثبت است و همیشه تعریف مرا می نماید).
واقعا نمی توانم حس دوگانه ایجاد شده را برای خودم تفسیر نمایم. از یک سو هم خودم و هم ظاهرا خود مدیر به هماری با من علاقه مند است اما در عمل واقعا احساس میکنم از من دوری میکند. حتی در یک ماموریت اداری به استانی دیگر که فرصت برای رابطه غیرکاری و دوستانه تر فراهم بود نیز قدمی برای چنین رابطه ای بر نداشت . در کل همیشه سعی کرده گارد خود را مقابل من حفظ نماید.
خواهش میکنم اگر امکانش هست مرا راهنمایی بفرمائید. برای جلوگیری از سوء تفاهم عرض کنم که ما هر دو مرد هستیم.
سلام و ممنون از طرح این مورد
وقتی شما همه راهها را طی کرده اید و اگر به اطمینان رسیده اید که ایشان در شما مشکلی نمیبینند، انچه من به نظرم میرسد و به خصوص متکی به سن و تجربه کم ایشان است، این است که ایشان به زمان احتیاج دارد تا به سطح اعتماد و صمیمت سازمانی با شما برسد.
باید تاکید کنم که صمیمت و اعتماد سازمانی با صمیمت و اعتماد در محیط غیر سازمان متفاوت است که حتماً مستحضرید.
پیشنهادم این است که به ایشان زمان و فضا بدهید، تا به روش خودش به شما نزدیک شود، و در هر نوبت نزدیک شدن، به ایشان با عمل نشان دهید که شما تهدیدی برای ایشان نیستید.
این فرایند کمی زمان بر خواهد بود و کاملاً به رفتار شما و شیوه های ایشان نیاز دارد.
بعد از مدتی میتوانید با ایشان گفتگو کنید و این ابهامتان را بدون فشار برایشان مطرح کنید و بفرمائید که حس عدم اعتماد که شما حس میکنید و تاکید کنید که این حس شماست، نه لزوماً واقعیت، آزارنده است. پیشنهاد کمک بدهید و اعلام کنید که آماده هستید تا برای رفع این ابهام (ابهام نه واقعیت) کمک کنید.
به نظرم زمان بسیار کمک کننده است و این فروتنی و اعتماد سازی شما، قطعا در آینده بار خواهد داد.
خوشحالم میکنید اگر در ادامه هم ماوقع را در حد و به شکلی که صلاح میدانید به اشتراک بگذارید تا همه از این تجربه بیاموزیم.
سربلند باشید
سلام. سپاس از پاسخ شما. من خواننده دائم این وبلاگم، سعیم را خواهم کرد تا رویدادهای آینده را در این رابطه برایتان بنویسم.
چقدر خوب خواهد شد که چنین کنید.
از اینکه خواننده دائمی این وبلاگ هستید، متشکرم.
سربلتد باشید
در چنین شرایطی بهترین کار این هست که از اون سازمان بزنید بیرون . چون کارکردن در اونجا دیگه بعدش مثل عذاب میمونه.