درآمد ما کجا میرود؟
یکی از راههای مرسوم در برآورد اندازه بازار در کشورهای ناشناخته مقایسه کشورهای ناشناخته با شناخته شده ها بر اساس اطلاعات آن کشورها و همانند سازی آنهاست. یکی از این شاخصه ها درآمد سرانه کشورهاست. در جلسه ای شاهد بودم که این مقایسه در مورد کشورمان با چند کشور دیگر انجام شد، اما نتایج درست نبود. یعنی درآمد مورد انتظار سازمانها در کشور ما در مقایسه با کشورهای دیگر، بر اساس مقایسه و همانند سازی درآمد سرانه، تفاوت داشت. درآمدها با کشورهایی به مراتب کمتر توسعه یافته و حتی عقب مانده همخوانی داشت. این را از دوستی پرسیدم و پاسخ او من را متعجب کرد.
ایشان برایم توضیح داد که این درآمد سرانه باید اصلاح شود و این اصلاح بر اساس هزینه های پنهان کشورها انجام میشود. داستان خیلی تخصصی بود، اما آنچه مرا متعجب کرد را با شما به اشتراک میگذارم.
او از من پرسید که شبکه انتقال آب و برق شما چقدر کارآمد است؟ توضیح دادم که نشت از شبکه های آب زیاد و راندمان انتقال در شبکه های برق به نظرم کم باشد.
اطلاعات خوبی داشت. ما را در مصرف انرژی سرانه، میزان دور ریز غذا، میزان سرانه مصرف سوخت، میزان ضایعات محصولات کشاورزی، راندمان تولید در صنایع و مواردی ساده از این دست که هر روز در اخبار و شبکه های اجتماعی میبینیم و میخوانیم، با بقیه جهان مقایسه کرد. حس خوبی نداشتم که چندین برابر متوسط جهانی مصرف میکنیم. سوال آخرش این بود که آیا شما بابت اینها پول یا مالیات هم میپردازید؟ پاسخم این بود که نه به آن اندازه که مصرف میشود. (از این محافظه کارانه تر نمیتوانستم پاسخ دهم و به نظرم او خود میدانست که ما هزینه مستقیمی از این بابت نمیپردازیم.)
توضیح داد که شما هزینه اینها را از درآمد سرانه تان جبران میکنید و آن درآمدی که باید صرف توسعه کشورتان شود را صرف تامین هزینه این مصارف میکنید. وقتی کمی بیشتر توضیح داد، یادم به نوشته هایی افتاد که نمیدانم چقدر راست باشد، اما خوانده و شنیده بودم که مثلاً روزگاری تویوتا پیشنهاد کرده بود که تمام تاکسیهای پیکان را با تویوتاهای نو به رایگان جایگزین کند، اما به جای پول، مابه التفاوت هزینه مصرف سوخت این خودروها را (پیکان حدود 16 لیتر و تویوتا حدود 6 لیتر در هر صد کیلومتر) به قیمت جهانی بنزین از ما بگیرد.
داشتم کم کم متوجه میشدم که داستان چیست. بلافاصله سعی کردم خودم را به عنوان یک شهروند مبرا کنم و گفتم خوب اینها سوء مدیریت مدیران است. لبخندی زد و پاسخ داد که دولتها و مدیران نمیتوانند در ریز این مسائل وارد شوند. اینها باید از مردم آغاز شوند. مردم باید اصراف نکنند، مردم باید با کمی سختی از وسیل نقلیه عمومی استفاده کنند و مردم باید زباله تر و خشک را از هم جدا کنند. توضیح داد که در کشورهای دیگر بابت این کارها مالیاتهایی هست، اما این مردم هستند که آن مالیاتها را به جان میخرند تا زندگی پایدارتری داشته باشند و در جای دیگری مطالبه کنند که آن مالیاتها درست خرج شوند.
به فکر رفتم.
یاد کوچه هایمان افتادم که در این بحران بی آبی، در این فریادهای طرفداران محیط زیست، تقریبا در هر کوچه میبینیم عزیزان همشهری ای را که هنوز با آبی که دل خوش هستند که از چاه خودشان میاید، حیاط را میشویند و فکر کردم که در این کارها و این ملاحظات ابتدا ما باید بخواهیم که بهتر زندگی کنیم، هم خودمان هم فرزندانمان، تا دولتها و مدیران بتوانند کاری کنند.
راستی چقدر از درآمد سرانه ما صرف این کم توجهی های ما میشود؟ چقدر بابت اینها هزینه میدهیم؟ ما چقدر؟ فرزندان دلبندمان چقدر؟
خوب است از خودمان شروع کنیم.
نمیدانم این نوشته از دیدگاه اقتصادی چقدر درست بیان شده باشد، اما عواقب آن را کاملاً حس میکنم و فکر میکنم که نقش من در این موضوعات کاملاً جدی است. این رفتارها را در محیط زندگی و کارمان باید مدیریت کنیم و به یکدیگر هشدارهای جدی بدهیم. این حق همه ماست که بهتر زندگی کنیم و حق نداریم منابع نسلهای آینده مان را چنین بی ملاحظه هدر دهیم. ما واقعاً اصراف میکنیم.
سربلند باشید