من کیستم
به نوشته قبلی، واکنشهایی از سوی دوستان نشان داده شد، که به نظرم رسید خوب است موضوع را یک بار از ابتدا تا انتها نگاه کنیم. این خلاصه ای است از چیزی که من آن را شروع توانمندی میدانم. به نظرم شروع توانمندی از مدیریت زمان و حل مسئله و مدیریت تعارض و … نمیگذرد. ما باید بدانیم که اینها به چه دردی میخورند؟ مثلاً چرا میخواهم یا باید تعارض را مدیریت کنم؟ اگر نکنم چه میشود؟ شاید هم اصلاً در مسیر من این مهارت به دردی نخورد، پس عمرم را تلف نکنم!
اگر هدفم را بشناسم، اگر ارزشهایم را بشناسم، اگر برنامه داشته باشم، آن وقت میفهمم که مثلاً مدیریت نکردن زمان، چه اثری بر اهداف من خواهد داشت؟ آن وقت بدون اجبار و با عشق، اینها را فرا میگیرم و به کار میگیرم. با داشتن هدف است که مثلاً متوجه میشوم دیدن یک فیلم که قبلاً هم دیده ام ولی الان هم دوست دارم دوباره نگاه کنم، ممکن است سبب شود که مثلاً رتبه ام در کنکور جابجا شود، یا برای فردا نتوانم به مهمانی بروم، یا فلان کار را از دست بدهم. میدانم چه داده ام و چه گرفته ام.
حالا اصل موضوع در قدم اول:
شما که هستید؟ تا به حال به این موضوع فکر کرده اید؟ حتما فکر کرده اید؟ اما چقدر؟ به چه نتیجه ای رسیدید؟ آن نتایج کجاست؟ نوشتید؟ بعد از 6 ماه یا یکسال یا 10 سال به آن نوشته ها رجوع کردید؟ تغییر کرده بودید؟ شما چقدر فدای دیگران و خواسته های آنها شده اید و آنها را به خودتان بدهکار کرده اید؟ شما به دیگران چقدر بدهکارید؟
این منِ شما، چقدر شماست؟چقدر همسرتان است؟ چقدر پدر و مادر و خواهر و برادر و فرزندتان است؟ راستی خودتان از خودتان چقدر سهم دارید؟
شما برای اینکه به هر هدفی برسید، اول باید بدانید که، که هستید؟ چه میخواهید؟ چه چیزی شما را خوشحال یا ناراحت یا قوی یا ضعیف میکند؟ خودآگاهی دارید؟
این نکته خیلی مهم است که اگر تمام امیال و خواسته های شما در دیگران متبلور میشود، بدانید که شما فرد موفقی نخواهید بود، شما آینه زندگی و امیال دیگران هستید و برعکس، اگر شما دیگران را وادار میکنید که به علت علاقه به شما، آینه امیال شما باشند، بدانید که آنها دیگر وجود ندارند، آنها نیستند، آنها نه میتوانند به شما عشق بدهند، نه در خوشحالی شما نقش داشته باشند. باید بگذارید دیگران، خودشان باشند و خودی باشند که شما را هم دوست دارند.
این نکته، تقریبا همه را درگیر یک تناقض میکند: پس تکلیف همسر و فرزند و والدین و دوستان و سایر عزیزان چه میشود؟ اگرما همه اش به فکر خودمان باشیم، آنها کجا هستند؟
دوستان عزیز، آنها هستند و خواهند بود، شما به آنها تعهد دارید و خواهید داشت، اما شما تا خودتان را نشناسید و خوشحال و موفق نباشید، نمیتوانید نه همسری خوب باشید، نه فرزندی خوب و خلاصه نمیتوانید در موفقیت و شادی آنها نقشی ولو کوچک ایفا کنید. پی به فکر خودتان باشید تا بتوانید به فکر دیگران هم باشید.
اما همیجا یک باور غلط را هم با هم اصلاح کنیم:
اینکه من به فکر تامین نیازهای خودم باشم، خودخواهی نیست، اینکه نیازهای دیگران را در نظر نگیرم، خودخواهی است.
اینکه من کیستم، از اینجا شروع میشود که خودم را بفهمم. هوش هیجانی خیلی به ما کمک میکند که خودآگاهی داشته باشیم. اما برای یک شروع ساده، بهتر است لیستی تهیه کنید و شرایطی را که سبب شده شما خیلی خوشحال شوید را بنویسید. هیچ عیبی ندارد که یکی از این شرایط وقتی باشد که فرزندتان در کنکور قبول شده یا همسرتان فلان موفقیت را داشته، اما حتما و حتما باید شرایطی هم باشد که محور خوشحالی خود شما بوده باشید.
شرایط خوشحالی من، وقتهایی که خوشحال بودم : |
1- وقتی که ….. (خوب شرح دهید، چه کسانی دخیل بودند، چه شرایطی بود، نقش شما چه بود…) |
2- وقتی که ….. |
3- وقتی که ….. |
همچنین شرایطی را بنویسید که به خودتان افتخار کرده اید. با مثال و روشن. مثلاً : وقتی که پروژه سر وقت انجام شد، به خودم افتخار کردم. یا وقتی که جمعه توانستم با فرزندم 1 ساعت بازی کنم به خودم افتخار کردم.
شرایط اثر گذاری من، وقتهایی که احساس کردم موثر هستم : |
1- وقتی که ….. (خوب شرح دهید، چه کسانی دخیل بودند، چه شرایطی بود، نقش شما چه بود…) |
2- وقتی که ….. |
3- وقتی که ….. |
بعد شرایطی را بنویسید (حتما بنویسید) که در آن احساس کردید بودن شما اثری داشته است، یعنی احساس موثر بودن کرده اید. مثلاً وقتی که ظرفهای مهمانی را شستم، احساس کردم که موثرم (یا احساس کردید که استثمار شده اید؟؟) یا مثلاً وقتی توانستم یک فصل به گزارش اضافه کنم، احساسا کردم که موثرم. و … این مثالها میتواند از خیلی ساده تا خیلی پیچیده باشد. اما نکته این است که رد پای شخص شما باید در آن دیده شود.
شرایطی که به خودم افتخار کردم : |
1- وقتی که ….. (خوب شرح دهید، چه کسانی دخیل بودند، چه شرایطی بود، نقش شما چه بود…) |
2- وقتی که ….. |
3- وقتی که ….. |
حالا به این لیستها نگاه کنید. خوب فکر کنید. لیست را میتوانید اصلاح کنید، میتوانید به آن اضافه و کم کنید. تا به لیستهایی برسید که واقعاً شما را در اوجتان نشان دهد.
دوستان عزیز اگر این کارهارا کرده باشید، حالا میدانید که کی و در چه شرایطی در اوج هستید.
ممکن است شما وقتی در اوج باشید که اتفاق خوبی برای یکی از عزیزانتان افتاده باشد و شما همیشه نظاره گر آن موفقیتها بوده باشید. در این شرایط شما غرق در اطرافیانتان هستید و باید فکری بکنید. همسر و فرزندان همیشه نیستند، من باید بتوانم خودم را خوشحال کنم.
وقتی این فهرست کامل شد و خوب با آن کنار آمدید، نوبت گام دوم است.
اجازه بدهید این گام را در مطلب دیگری بنویسم که کمی مهلت داشته باشید تا اقدامات این گام را انجام دهید، آنها را بنویسید، مرتب کنید، مرور کنید، پاکنویس کنید و در جایی نگهداری کنید. توصیه میکنم دفترچه ای داشته باشید برای خودتان. در ادامه بیشتر در آن خواهیم نوشت.
این کتابها را هم میتوانم معرفی کنم: یکی اینجا و دیگری اینجا
سربلند باشید و به خودتان فکر کنید.
خیلی ممنون مطلب خوبی بود که اگر کسی دو سر طیف بی منی و بی کسی را دیده یا کشیده باشد ارزش کلماتش را می فهمد.
راستی تست “توامندیاب کلیفتون” در کتاب دومی که معرفی کردید وجود دارد؟ چون در اولی قرار بوده کد سایت اصلی وجود داشته باشد تا خریدار کتاب تست را در سایت انجام بدهد ولی در ترجمه فارسی طبعا چنین کدی نبود.
عالی بود، ممنون
@محمد جعفری
سلام
من تست را ندیدم،به نظرم چون ترجمه ها رسمی و با توافق نیست، شاید این امکان قابل استفاده نباشد. به گمانم بدون آن تست هم ممکن است به نتایجی رسید.
سربلند باشید
@فاطمه
سلام
امیدوارم به دردی بخورد،امیدوارم کسانی که این نوشته را خواندند،را به فکر بیندازد که این کارها را انجام دهند. هدفم قشنگ نوشتن و جمع مشتری نیست،دوست دارم اثری داشته باشد، ولو کوچک.
سربلند باشید
سلام و خدا قوت
سرانجام اجرای این مراحل عجب نقشه راهی بشه. راستی یک سوال اگر من کاری انجام داده باشم که به واسطه اون به خودم افتخار بکنم و درنتیجش احساس موثر بودن و خوشحال بودن بهم دست بده باید در هر سه قسمت اونو نوشت؟
سلام
بینهایت از مطلب خوبتون ممنونم. من لیستها رو برای خودم نوشتم. ۲ساعت وقت گرفت ولی احساس میکنم ارزش داشت. هرلیست من یک صفحه شد اما خلاصه اینه: من بیشتر وقتی خوشحال هستم، احساس موثر بودن میکنم و افتخار میکنم که به دیگران کمک کردم و اونها رو خوشحال کردم. حالا این کمک میتونه فکری، عاطفی، مالی، علمی و یا به هرشکلی باشه. مهم اینه که خانواده، دوست ، همکار، مدیر و اطرافیان حتی فردی که تو مترو کنارم نشسته رو بتونم خوشحال کنم. سوتفاهم پیش نیاد من زمانی خوشحالم که خودم بتونم خوشحالشون کنم.
البته وقت های دیگه ای هم هست. مثلا وقتی که کاری صرفا برای خودم انجام میدم. مثل کتاب خوندن، درس خوندن، کار جدید یاد گرفتن….
حالا کمی گیج شدم که این قضیه خوبه… ؟؟؟ :)
ممنونم
@سمیرا شیرازی
سلام
اول پاسخ آخر رو بدهم، همه چیز خوبه، خوب این هست که شما بدونید کی در اوج هستید و حالا شما خیلی روشن و شفاف میدونید.
اما این خیلی یک بعدی است، بهتر است کمی بیشتر فکر کنید. مثلاً وقتی جایزه ای در بانک ببرید چه حسی دارید؟ خوشحالید؟ یا وقتی پروژه ای را به موقع انجام میدهد بیشتر خوشحال میشوید یا وقتی سروقت انجام میدهید؟
وقتی با خانواده به مهمانی میروید بیشتر خوشحالید یا وقتی یک پروژه رو درست انجام دادید؟ و مثالهایی از این دست.
خوب باید فکر کنید و لحظات مثالی رو به یاد بیاورید و ببینید که کی چقدر خوشحال، موثر یا … بوده اید. باید فهرستتان را چند بعدی کنید و خوب فکر کنید.
به شما تبریک میگم که برای خودتون کمی وقت گذاشتید.
سربلند باشید
@هاشمی
سلام
گذشته از نقشه راه، این مدرک شخصی خواهد بود که به من میگوید من که هستم. راز نوشتن هم به این دلیل مهم است که مغز ما نمیتواند کلی اطلاعات به هم ریخته را با هم و هم زمان پردازش کند.
اینکه من از یک واقعه چند حس داشته باشم معمولاً رخ میدهد، اما بهتر است بدانیم کدام حس غالب بوده است؟ مثلاً وقتی هم خوشحالم هم به خودم افتخار میکنم، ممکن است چون به خودم افتخار میکنم، خوشحالم، پس منشاء اصلی افتخار بوده است.
خوب است مثالهای عمرمان را مرور کنیم و بتوانیم ارتباطها را هم پیدا کنیم، نمونه ها یمختلف را هم پیدا کنیم.
بدیهی است هر قدر نمونه های بیشتری پیدا کنیم، به شناخت بهتری خواهیم رسید.
سربلند باشید
سلام
فکر کنم یه کوچولو بد گفتم و سوتفاهم پیش اومد… حالات دیگه ای هم تو لیست من هست. مثلا تو لیست اول من حدودا ۳۰مورد نوشته شد که شاید ۱۰تاش با مضمون خوشحال کردن دیگران بود. بقیه لیست وقتایی بود که مثلا برای خودم خرید میکنم ، سینما میرم، با دوستام پیاده روی میرم، وقتی یه پروزه رو به اتمام میرسونم، وقتی که آهنگهای خاصی گوش میدم یا حتی با افراد جدید آشنا میشم و با گروه جدیدی میخوا کار کنم و …
البته تو لیستم یه بار دیگه تجدیدنظر کردم، موارد ساده و شاید پیش پاافتاده که خوشحالم میکنه رو از قلم انداخته بودم.
ممنونم که برای جواب وقت گذاشتین…