من این را میخواهم!
چند روز قبل از سوی دوستی برای مشورت در مورد انتخاب افراد برای استخدام فراخوانده شدم. این دوست عزیز به من نشان داد که همکارانشان با چه دقتی شاخصه های مورد نیاز در هر سمت را استخراج کرده بودند و به هر کدام هم وزنی داده بودند. جداً کار قشنگی انجام شده بود و لذت بردم.
لذت اصلی این بود که این مدیر جوان بر اساس پیشینه سازمانش دریافته بود که حالا که در طی یکسال تعداد نیروهایش چند برابر شده، اگر قرار باشد به اهدافش برسد باید خیلی بیش از اینها سازمان را توسعه دهد و از حالا به فکر بود که این توسعه، پایدار باشد و برای پایداری بیتشر، توجهش را به حوزه منابع انسانی معطوف کرده بود.
با هم مشغول صحبت شدیم. ابتدا کمی در مورد اینکه استفاده از شخصیت و رفتار هرکدام باید سرجای خودش باشد با هم صحبت کردیم. این خیلی طبیعی بود که ایشان و همکارانشان، این دو واژه را خیلی متفاوت نبینند. من برای اینکه خودم بهتر بفهمم، خواهش کردم که از ایجا به بعد، خطی بین این دو واژه و مفهوم آنها بکشیم.
نکته جالب این بود که در فهرستی از شاخصه ها که برای هر شغل تهیه کرده بودند، باز هم به طور کاملاً طبیعی، تناقضهایی وجود داشت، آنها را با هم مرور کردیم. برخی تناقضها را پذیرفتند و بخشی دیگر ماند که کمی بیشتر روی آنها فکر کنند و بتوانند یکی از شاخصه های متناقض با هم را انتخاب کنند.
اما بحث اصلی ما جای دیگری شکل گرفت که شاید برای شما هم جالب باشد.نکته اینجا بود که ما مکان نداریم که افراد را با یک یا دوشاخصه انتخاب کنیم. مثلاً فردی که شنونده خوبی است، ممکن است لجباز باشد یا نیاشد، ممکن است ریسک پذیر باشد یا نباشد، ممکن است اهل ارتباطات باشد یا نباشد و هرکدام از اینها با هم که ترکیب شوند، افراد مختلفی را میسازند. این دوست من، آنطور که من برداشت کردم، شاخصه ها را تک تک بررسی کرده و برایشان معیار تعریف کرده بود.
شروع کردم و چند مثال آوردم. به ایشان توضیح دادم که به همین دلیل است که ما کلیت فرد را تا حدودی در الگوی شایستگی رفتاری تعریف میکنیم و یک فرد را به عنوان یک کل در نظر میگیریم. در نتیجه ما کل فرد را با کل انتظارات باید با هم مقایسه کنیم.
حتی فراتر از آن، باید کل فرد را از جهت دانش، مهارت شغلی و رفتار، همه با هم و یکجا در نظر آوریم و با کل انتظاراتمان مقایسه کنیم. تطابق فقط رفتاری هم شرط نیست، همانطور که تطابق دانشی هم به تنهائی شرط نیست.
نمیدانم چقدر موفق شدم که ایشان و همکارانشان را متقاعد کنم، اما به نظرم نمیشود که ما بر اساس یک شاخص یا دوتا، انتخاب کنیم و بعد بقیه موارد را در نظر نگیریم.
این روش ممکن است ما را به جائی ببرد که نمیخواهیم و از آن ترس داشتیم.
سربلند باشید
با سلام
با خوندن این مطلب این نتیجه توی ذهن من ایجاد شده که با این اوصاف هیچوقت هیچ فرد ایده آلی رو نمیشه واسه یه شغل پیدا کرد بنابراین باید اون شخص رو ساخت (پرورش داد).
آدمی که خوب میشنوه ولی لجبازه شاید با آموزش و قرار گرفتن توی موقعیت تبدیل به همون نیرویی بشه که سازمان دنبالش بوده.
نمیدونم چقدر این نتیجه گیری درسته
@آروین
سلام
نتیجه گیری شما درست است، اما تمام نتیجه نیست. باید در مسیری که شما ترسیم کردید به چند نکته هم توجه کنیم که احتمالاً در پس ذهن شما هم بوده اما مرقوم نفرموده اید:
– باید بپذیریم که انسانها با ترکیبهایی از رفتارهای شناخته میشوند. ما باید تکلیف ابعاد رفتاری را در جنبه های مختلف تا میتوانیم روشن کنیم. مثلاً نمیشود فقط بگوئیم نظم، یعنی کافی نیست. باید انتظارات خود را در بعد مثلاً تصمیم گیری، تعامل، تعمق، فعالیت و … هم روشن کنیم.
– باید جستجو کنیم که تا میتوانیم به آنچه میخواهیم نزدیک شویم. این هم به نفع ماست هم به نفع فرد. ما نمیتوانیم انسانها را عوض کنیم. اگر هم موفق شویم، آنها به شدت آسیب میبینند. ما هم سرمایه بسیار زیادی را باید مصرف کنیم که معلوم نیست چه خروجی ای بدهد. باید از ایده آل طلبی دوری کنیم، اما تا میتوانیم به آن ایده آل نزدیک شویم.
– داستان فقط رفتار نیست، گرچه رفتار خیلی مهم است (به نظرم شخصی بنده مهمترین است) اما تخصص و مهارت شغلی هم مهم هستند. نباید از آنها غافل شویم.
– باید آموزش پذیری فرد را هم اگر تناسب خوبی نداشت، ارزیابی کنیم. بعضی ها اصلاً نمیخواهند طور دیگری باشند. مثلاً ممکن است تغییر مد نظر ما با نظام ارزشهای فرد در تضاد باشد. ممکن است او فکر میکند که کسی که تعامل میکند و حرف میزند، انسان سبک مغزی است. این را سخت تر میشود تغییر داد.
اما در کل، فرمایش شما صحیح است. باید انسانها را پرورش داد. اما آیا همه سازمانها بودجه، حوصله و زمان لازم برای این کار را دارند؟ آیا ما در سازمان میمانیم؟ پس شاید بهتر باشد که ما خودمان را پرورش دهیم که موقعیتهای شغلی بهتری پیدا کنیم.
ببخشید که طولانی شد.
سربلند باشید
سلام
من یه جمله کوتاه میگویم
اشتباه همین است که دنبال ایده آل میگردیم. در این دنیا ایده ال وجود ندارد. مابایستی دنبال مناسب ترین از بین گزینه های موجود باشیم.
شاد باشید
سلام
ممنون از شما و مطلب مثل همیشه، خوبتون …
یه درخواست داشتم … میشه لطفا توضیحی در رابطه با “الگوی شایستگی رفتاری” که در متن بهش اشاره کردین، ارائه کنین … یا اگه قبلاً بهش پرداخته شده، لینکش رو درج کنین؟
ضمناً نکته ای که در کامنتها در مورد “آموزش پذیری” بیان کردین، خیلی خوب و کاربردیه و واقعاً به مدیران منابع انسانی در هنگام جذب توصیه میشه …
با سپاس
@مهدی
سلام
من هم با شما موافق هستم به نظرم خوب است که مناسب را تعریف کنیم.
موافقم که نباید دنبال ایده آل باشیم و اگر نیافتیم، دلسرد شویم. نباید هم هدف را خیلی پائین در نظر بگیریم و به هر چیزی قانع شویم. از نظر من مناسب ترین که شما فرمودید، یعنی تمام گزینه هایی که در بین این دو مرز حدی قرار دارند.
ممنون از اظهار نظرتان
@حسین
سلام
در مورد الگوی شایستگی رفتاری در وبلاگ مفصل نوشته ام. میتوانید همین عنوان را جستجو بفرمائید و ببینید کدام یک از نوشته ها منظور شما را تامین میکنند.
در سایتمان هم در این مورد صفحه ای هست که آدرسش این است:
http://uveco.ir/%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%B4%D8%A7%DB%8C%D8%B3%D8%AA%DA%AF%DB%8C-%D8%B1%D9%81%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C/
ممنون از توجه و اظهار لطفتان
سربلند باشید