تهران و دوچرخه سواری
در شبکه های اجتماعی خبری دیدم از اینکه شهرداری تهران طرحی برای تشویق و ترویج استفاده از دوچرخه برای شهروندان تهرانی را در دست دارد. این نوشته به تحلیل این طرح از منظر فرهنگ و رفتار اختصاص دارد.
تهران شهری است که از آلودگی هوا رنج میبرد. منشاء این آلودگی هم عمدتا در گازهای آلاینده ای رصد شده که از موتور وسایل نقلیه خارج میشود، از جمله خودروهای شخصی. به طور طبیعی یکی از راهکارهایی که برای مواجهه با این مسئله، از منظر حذف منشاء به ذهن میرسد، استفاده از وسایل نقلیه سالم، مانند دوچرخه است.
تحقق این امر، در واقع مسئله ای از جنس تغییر است. آدمهایی باید به جای استفاده از خودروی شخصی، با تمام مزایایی که برایشان دارد، به استفاده از دوچرخه که در نظر اول محدودیتهایی برایشان ایجاد خواهد کرد، روی آورند. شکر که مسئولین همیشه در چنین مواردی به فرهنگ سازی توجه دارند و علاوه بر توجه این بار اقداماتی اجرائی هم انجام داده اند. یکی از این اقدامات و فقط یکی از آنها، تعبیۀ ابزاری در جلوی اتوبوسهای شهری است که مسافر میتواند دوچرخه اش را در آن محل قرار داده و خود در داخل اتوبوس سوار شود تا در محل و ایستگاه مد نظر پیاده شود.
ظاهر این امر بسیار نکوست، اما به نظرم چندان فکر شده نیست. این نوشته بر آن نیست که عمدتاً به معایب این روش بپردازد، بلکه انگیزه این نوشته این نگرانی است که اگر این اقدام درست انجام نشود، چه بسا کل کار را با خطر مواجه سازد که جداً حیف است.
یادم هست که در کودکی، بسیاری از کسب و کارها برای رساندن خدمت خود به دست یا نزدیک محل مشتری از دوچرخه استفاده میکردند. شاید مهمترینی که من به یاد دارم “لحافدوزی” بود که گویا این روزها کسب و کاری منسوخ شده است. به مرور این دوچرخه ها به موتورهای خاصی مجهز شدند که راکب را از زحمت رکاب زنی نجات میداد، اما موتورها به شدت دودزا بودند. این برهه اما چندان طولی نکشید تا دوچرخه ها ابتدا با موتورهایی که موتور گازی خوانده میشدند و سپس با موتورهای بنزینی جایگزین شدند. نمیدانم شما هم این روال را به یاد دارید یا خیر؟
به هر روی این فرایند چون سبب میشد که پیام، سهل تر و در شهری پر فراز و نشیب چون تهران، گسترده تر به مخاطب برسد. لذا چون برای مصرف کننده ارزشی خلق میشد، به سرعت فراگیر شد. تا کار به دنیای امروز رسیده که هر یک از ما برای پیمودن مسیری حتی کوتاه هم از خودروهای شخصی استفاده میکنیم. حتی وقتی از بقالی محل خریدی میکنیم، جوانی کم سن و سال، با موتورسیکلتی که نمیدانم مجوز و مهارت هدایت آن را دارد یا خیر، به ما خدمت رسانی میکند. این فرهنگ و این رفتارها، به کلی جاافتاده شده اند.
امروز استفاده از این روشها، ما را به نقطه ای رسانده که میخواهیم فرهنگ جدیدی را اشاعه دهیم. در اشاعه این فرهنگ جدید، احتمالاً مطالعات مناسبی هم صورت گرفته و جنبه های مختلف امر بررسی شده است. (البته تنها اطلاعی که در این خصوص یافتم، خبری کوتاه با 2 تصویر در سایت خبرگزاری دانشجویان بود که تصویرش را اینجا استفاده کرده ام. نمیدانم متولیان این طرح، صلاح دانسته اند که شهروندانی چون من را هم در جریان این بررسیها و یافته ها قرار دهند یا ما فقط قرار است اوامرشان را اجرا کنیم؟)
اما مراد این نوشته پرداختن به جنبه های فنی موضوع نیست، چون به گمانم هم دقت کافی در این حوزه به خرج داده میشود و هم خطاهای این حوزه با هزینه های نسبتاً کم قابل اصلاح خواهد بود. قرار نیست همه چیز از روز نخست درست و خوب کار کند و خطا حتماً بخشی از هر کارِ اجرائی است.
نکته ام همانگونه که عرض شد، جنبه های فرهنگی و رفتاری موضوع است.
علاقمند هستم بدانم که چطور و با چه ساز و کار و مدلی قرار است این رفتار چندین سالۀ چندین صدهزار شهروند، اصلاح شود یا تغییر کند؟ رفتاری که سالهاست من را از تهدیدهای محیطی دور کرده (فراز و فرود یا شیب زیاد در شهر تهران) و اکنون تبدیل به یک عادت جاافتاده شده است.
بی تردید متولیان این طرح مستحضر هستند که تعبیه جایی برای قراردادن دوچرخه در یک اتوبوس، هیچ انگیزه ای برای استفاده از دوچرخه ای که گران است، به سهولت قابل دزدی است، تعمیراتش منابع مالی و غیر مالی جدید میخواهد و ….، به من نخواهد داد. البته استفاده جناب شهردار و سایر مسئولین محترم، حتماً نکو و قابل الگوبرداری است، اما به هیچ روی کافی نیست.
تغییر عادت، ساز و کاری دارد، که از نمایش و کارهای نمایشی فراتر و مقدم بر آنهاست. با تغییر عادت، فرد باید از ناحیۀ امنیت و آرامش خود خارج شود و وارد ناحیهای جدید با چالشهای تازه شود.
مثلاً اگر راننده محترم که حتماً هم آموزش دیده است، برای سوار کردن من توقف نکرد، من چه باید بکنم؟ چه کسی پاسخگوست؟ حتماً من باید بارها منتظر و سرخورده بمانم تا مرجعی برای ثبت این تخلفات پیش بینی شود؟
با چند درصد از مخاطبان این طرح گفتگوی مستقیم شده است؟ فرم های نظر سنجی این روزها بهترین و قابل اعتماد ترین ابزار برای دریافت نظرات و نیازهای مخاطبان طرحها نیستند. در کتاب خودباوری در خلاقیت، به زیبائی توضیح داده شده که چرا و چطور طراح باید با گروهی از افرادِ مخاطب و مصرف کننده ارتباط مستقیم داشته باشد؟
دوست دارم بدانم که چند درصد از مخاطبان این طرح، توان مالی تهیه دوچرخه را دارند؟ یا تهیه دوچرخه از اولویتهای مالی ایشان است؟ چشم انداز شش ماهه و یکسالۀ طرح چه حجمی از دوچرخه سوار است؟ و … اینها سوالاتی هستند که من به عنوان یک پرداخت کنندۀ عوارض و یک شهروند میخواهم بدانم.
سوالم این است: منِ شهروندِ مخاطبِ این طرحِ خوب، چرا باید از این طرح استقبال کنم؟ امیدوارم دوستانِ متولی و درگیر در این طرح، نگاهی به کتابِ قدرت عادت بیندازند و اگر انداختهاند منت گذاشته کنجکاوی امثال بنده را نیز مورد عنایت قرار بدهند.
شما هم اگر در این حوزه اطلاعاتی دارید، متشکر میشوم نگارنده را از سردرگمی برهانید.
سربلند باشید
سلام. شما به صورت ظریفی اصل موضوع را اشاره کردید.
به نظر من این هم یکی دیگر از پروژه های شکست خورده خواهد بود که باعث سرازیر شدن پول به جیب برخی از پیمانکاران خواهد شد.
بیایید از ب بسم الله شروع کنیم، الان دوچرخه سواری برای خانم ها ممنوع است و جدیدا گشت ارشاد حتی در پارکها هم به این موضوع گیر میدهد. لذا از همین ابتدا ۵۰% جامعه از شمول این طرح خارج شده اند.
دوم اینکه برای دوچرخه ها مسیرهای جدایی را در خیابان ها با فنس های فلزی کنار گذاشته اند که خود بارها شاهد پارک کردن خودرو و موتور در همین مسیرها بوده ام و لذا دوچرخه سوار فرضی باید بخشی از مسیر را دوباره وارد خیابان شود. آیا کسی نظارت میکند؟
همین فنس های فلزی محکم نصب شده برای من که از موتور برای رفت و آمد استفاده میکنم خطرناک است. برخورد احتمالی موتور با این فنس ها میتواند آسیب های جدی برای موتور سوار داشته باشد.
نکته بعد این است که اگر در برخی کشورها از دوچرخه استقبال شده بخشی از ان به خاطر تشویق و بخش بزرگی هم به خاطر اجبار بوده است. مثلا چون قیمت سوخت گران بوده دوچرخه صرفه پیدا کرده. آیا در ایران هم چنین است؟
از این مدل طرح ها در شهرداری تهران بسیار داریم شاید آخرین آن موضوع شمول طرح ترافیک برای موتور سیکلتها و قبل از آن طرح جایگزینی موتورهای بنزینی با انواع برقی بود.
این طرح ها به قول معروف: اگر برای ما آب ندارد برای پیمانکاران شهرداری نان دارد.
سلام
از مشارکت و طرح دیدگاهتان متشکرم.
توجه کنید که این یک طرح آزمایشی یا پایلوت است. با این دیدگاه شاید خیلی انگیزاننده نباشد که تمامی اشکالات را یک باره وارد کنیم، حتی اگر مانند اشکالاتی که مطرح کردید، عمدتاً مطرح و به جا باشند. من ترجیح میدهم که بیشتر بپرسم.
مثلاً در مورد بانوان، ممکن است نتوانند مشارکت کنند (فعلا) اما شاید حتی اگر آقایان هم مشارکت کنند در اهداف نهایی طرح (که حدس میزنم اثرگذاری بر آلودگی هوا باشد) ، موثر باشد.
یا مثلاً اینکه مسیر جدا نداریم، خیلی بد است، اما باید در جائی از این چرخه خارج شویم، اول مسیر بسازیم و بعد هیچکس استفاده نکند هم نتیجه خوبی نیست… الان در مسیرهایی که مسیر جدا هست، مشارکت بیشتر است؟ چقدر؟
از این منظر بود که پیشنهاد و درخواست و مطالبه ام این بود که مبانی این طرح را به اشتراک بگذارند تا بتوانیم مطلع تر مشارکت کنیم که این طرح بهتر اجرا شود. تصمیمهایی که پشت درهای بسته گرفته شوند، ممکن است خوب باشند، اما لزوماً مشارکتِ مخاطبان را یا به همراه ندارد یا به سختی خواهد داشت.
باز هم از نظر شما متشکرم.
سربلند باشید