ابهام و مواجهه با آن
وقتی صحبت از شخصیت و مطالعه آن میشود، ابهام و نحوه مواجهه با آن و اثری که در واکنشهای فرد (بخوانید رفتار) دارد، یکی از شاخصه ها و محورهاست. تقریباً همیشه این موضوع مطرح است و به خصوص برای رهبران سازمانها مورد توجه ویژه است. از مدل Big Five که زیربنای خیلی از نظریه های این حوزه است، تا مدلهای دیگر و از جمله آزمون HPTI توماس، این موضوع تحت عناوین مختلف مورد بررسی و توجه قرار گرفته است.
این روزها اهمیت این شاخصه بسیار واضح شده است. تغییرات محیط زندگی و کسب و کار آهنگی به شدت تند دارد و از آن مهمتر روشن نیست که این تغییرات چه سمت و سوئی دارند. عوامل متعددی در این پویائی نقش ایفا میکنند که عمده آنها (بخشی ظاهرا و بخشی واقعا) خارج از کنترل و اختیار ما هستند. خلاصه ما هستیم و تغییرات سریع و عوامل ناشناخته و سمت و سوئی نامعلوم.
در این حال و روز بر همه سخت میگذرد و در این تردید نیست. اما آنان که مواجهه با ابهام برایشان دشوار تر است، بیشتر آزرده میشوند.
شناسائی مکانیزمهای مواجهه با ابهام و به کار گیری آنها میتواند کمک کند که از این گردنه عبور کنیم. گردنه ای که نمیدانیم آن سویش چیست و چه در انتظار ماست. اما میتوانیم در پشت این گردنه مه آلود، به تفکرات منفی اجازه رشد بدهیم، تا ما را از پای درآورند و پایمان را بلرزانند تا سختی عبور مضاعف شود، یا میتوانیم به جنبه های مثبت هم نگاه کنیم، تا بتوانیم گامهای محکم تری برداریم.
امید رمز عبور است. امید نه به مفهوم ساده اندیشی، امید به مفهوم منطقی بودن.
هر یک از ما این روزها باید نقش رهبری سازمانی ایفا کنیم. گاه در سازمان و گاه در خانواده و چه بسا گاه در تاکسی و مترو و هر جا که کسی درگیر ابهام و پیامدهای آن است. ممکن است مورد عتاب قرار گیریم که ساده اندیش هستیم. اما میتوانیم تمرین کنیم و استدلالهایی مطرح کنیم که چرا چنین فکر میکنیم و این نمیشود، الا اینکه واقعا اینگونه فکر کنیم.
شنیده ام که برخی سازمانها نیروهایشان را تعدیل کردهاند. برخی در فکر کوچک کردن کسب و کار هستند و گروهی حتی در اندیشه مهارجت شاید باشند. اینها همه راه است. اما آیا این راه حتماً به نجات است؟ چالشهای آن سو کدامند؟ در بحران تازه گذشته آمریکا چه بر مردم گذشت؟ آنها که سرمایه هایشان در صندوقهای بازنشستگی خصوصی از دست رفت، آنها که اخراج شدند، آنان که ورشکسته به تقصیر شدند، آنها چه کردند و بر سر آنها چه آمد؟
هر قدر مقام سازمانی ما بالاتر باشد، مسئولیت ما بیشتر است. باید آماده باشیم، باید صریح باشیم، کوچک کردن مشکل و واگذاری همه پیامدها به نیروهای ماوراءالطبیعه، کمتر ممکن است سودمند باشد. بلکه باید مشکل را روشن کنیم، آن را بپذیریم، و قبول کنیم که باید با وجود آن به پیش برویم. در این راه توکل کمک کننده است.
تحقیقی نه دیده و نه انجام داده ام که سطح پذیرش ابهام در کشور ما چقدر است؟ اما حدس میزنم که سطح بالائی از پذیرش ابهام در جامعه وجود داشته باشد و چه بسا توسل به مواردی چون تئوری توطئه هم زاییدۀ همین موضوع باشد که چون دلیل را نمی یابیم، معلول را به علتی ناشناخته و البته پذیرفته نسبت میدهیم و لذا برای مواجهه با آن از خود رفع مسئولیت میکنیم.
اکنون زمان گفتگوست. با هر کس که حس بدی از این ابهام دارد. لازم نیست به او بگوئیم ابهام وجود ندارد، میتوانیم گزینه ها را برایش توضیح دهیم، تا ابهام با دانستن چند گزینه محتمل به جای هزاران احتمال منفی، کمتر آزارنده باشد. امروز من، شما و همه نقش داریم و باید نقشمان را ایفا کنیم. میتوانیم به هم کمک کنیم، همفکری و همدلی کنیم (و نصیحت نکنیم و ای کاش مطرح نکنیم) تا با هم برای هم گزینه های بهتر پیدا کنیم.
این گفتگو آرامش میدهد، و آرامش و توکل، در فضای پر ابهام معجزه میکند.
گفتگو و دلگرمی را از هم دریغ نکنیم. به خصوص رهبران سازمانها و همکارانشان در حوزه منابع انسانی، امروز نقشی کلیدی دارند. امروز زمان خوبی است که همکاران به آموزش مهارتهای تازه برای مواجهه با ابهام تشویق شوند و امروز، علیرغم تمام محدودیتها، زمان خوبی است که این آموزشها را در سازمان برقرار کنیم. اگر افراد در مواجهه با ایهام کمک نشوند، بهترین همکاران ما که میتوانند در این فضا و محیط بیشترین کمکها را به سازمان ارائه دهند، ممکن است به دلایل نه چندان محکم، تصمیمهای هیجانی بگیرند که هم خودشان و هم سازمان را متضرر کند.
در مواجهه با ابهام، میگویند ابهام را در آغوش بگیرید تا نگرانی تان کمتر شود. بیائید با هم این ابهام را در آغوش بگیریم، اجازه رخنه به افکار منفی ندهیم و امید را از خودمان، همکارانمان و آنها که دوستشان داریم، دریغ نکنیم.
سربلند باشید
تعقیب
[…] ابهام و مواجهه با آن (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی) […]
دیدگاه ها غیر فعال است.