پيروان شخصي
بحثي داشتيم با تني چند از دوستان و مديران ارشد، در مورد نقش رهبران سازمانها و ابزار و لوازم آن. به نظر گروهي، يكي از ملزومات ايفاي نقش رهبري سازمان اين است كه اشخاصي يا گروهي از آن شخص، نه به علت جايگاهش، بلكه به علت خودش، تبعيت و پيروي كنند. به قول يكي از دوستان، زير هر نوشته اش Like بزنند. گروهي ديگر اما با اين مخالف بودند. كمي كه بحث كرديم به نظر رسيد كه آن گروه مخالف، از شائيه هايي كه برپيرو داشتن ميتواند مترتب باشد، نگرانند و به نظرم حق دارند.
در نظام فكري و باورهاي خيلي از ما، وقتي كسي خيلي طرفدار دارد، ميتواند مورد اين اتهام واقع شود كه به آنها باجي داده يا اقلاً به اندازه كافي سخت گيري نكرده است و اين ميتواند يك آفت سازماني باشد. يكي از مديران خيلي خوب اين مسئله را باز كرد و توضيح داد. ايشان ميگفت كه “جامعه ما عاطفي است، من اگر هدفم اين باشد كه پيرو شخصي داشته باشم، بايد به عواطف افراد توجه كنم،و به بياني بابت تاخير، يا كوتاهي هايشان با آنها برخورد نكنم.”
به نظرم بد نميگفت. اما چاره چيست؟در همين جلسه يكي از مديران حاضر شاخصي را معرفي كرد به نام Klout كه اين شاخص “استاندارد يا معيار اثرگذاري” است. توضيحات را در سايتش بخوانيد، خيلي جالب است. اين شاخص نشان ميدهد كه آدمها چقدر اثرگذار هستند. گاهي يك نوجوان از يك رئيس جمهور اثرگذار تر است. نمونه ها را در سايتش ببينيد، خيلي جالب است.
اما اين بحث اصلي من نيست، به نظرم روشن است كه براي ايفاي نقش رهبري ،داشتن پيروان شخصي،يعني افرادي كه حرف را و تصميم را چون شما گرفته ايد، راحت تر باور ميكنند. اينها در تصميمهاي سخت،دورانهاي گذار و … همراه شما و البته سازمان شما، ميمانند. شايد اقلاً براي اينكه با مخالفان توافق كنيم، بتوان اين را گفت كه اگر رهبران سازمانها پيروان شخصي داشته باشند، به اهداف نزديك تر ميشوند.
اگر اين را بپذيريم، و بپذيريم كه دغدغه هاي مطرح شده و شائبه ها هم مطرح و جدي هستند و اين دو ضد هم هستند، آنگاه بايد دنبال راهكار باشيم.
من فكر ميكنم كه اين باور خيلي درست نيست، يا اقلاً هميشه درست نيست كه براي داشتن پيرو، بايد منعطف و سهل گير بود و به بيان ساده، باج داد. اگر رهبر به فازي از توسعه يافتگي رسيده باشد، افراد آن قدر دليل براي پيروي از او دارند كه ديگر كسي شايد جرات نكند كه از او باج بخواهد. پس شايد لازم باشد كه رهبران سازمان به خود باوري برسند و شيوه هاي مقابله با باجخواهي ها را مورد توجه قرار دهند.
سوال بعدي اين است كه اگر رهبر، پيرو نداشته باشد، چطور ميخواهد ايفاي نقش رهبري كند؟ آيا او تبديل به يك مدير نخواهد شد؟ و سازمان بدون رهبر،به چه سمت و سوئي خواهد رفت، مگر روزمرگي ؟ ايفاي نقش رهبري،دستوري نيست، بخشنامه اي نيست،الهامي است. رهبر بايد حركتي يا اقدامي يا تفكري را در سازمان القا كند. اين كار و اين مهم بدون داشتن پيروان شخصي، محقق نميشود. ميشود؟
اما روشهاي بهتري هم براي داشتن اين پيروان وجود دارد. اينكه رهبر به مخاطبان نزديك شود، درد آنها را بفهمد، با آنها همدلي كند، منشاء مشكلات را درست بيايد و دنبال مقصر و تنبيه نباشد. اين كارهاست كه همراه با حضور در مجامع، مطالعه داشتن و به روز بودن و …. براي افراد پيرو ميسازد.
وقتي به جامعه مجازي و ابزارهايي مثل همان Klout فكر كنيم، ميبينيم كه شما در دنياي مجازي كمتر ميتوانيد به آدمها اصلاً باج بدهيد. آنها نوشته هاي شما، فكر شما، نگاه شما را بيشتر به خاطر خودش دنبال ميكنند. آيا نميتوان در دنياي واقعي هم همينطور بود؟
به نظرم ميتوان سعي كرد. يكي از شاخصه هاي رهبران سازمانها، شجاعت در آزمودن است.
سربلند باشيد
به نظر من اگر مدیری بر مبنای اصول و علم مدیریت کنه و فکر نکنه که از کرات دیگه اومده و یا خدا اونو مادرزادی مدیر خلق کرده و خودشو تافته جدا بافته نبینه و در هر کاری که میکنه خدا را ناظر و حاضر ببینه حداقل ۸۰ درصد نیروهاش بهش ایمان میارند.
مثلا در کتاب تربیت کوروش کبیر نوشته گزنفون اومده که کوروش با سربازانش سر یک میز غذا میخورده و در چادرهایی شبیه چادر سربازان عادی میخوابیده و همراه با اونها کارهایی مثل شکستن هیزم انجام میداده و نتیجه این کارها این بوده که سربازانش حاضر بودن باهاش تا جهنم هم برند و حاضر بودند تکه تکه بشن ولی خراشی به کوروش نیفته.
یا همین جناب گزنفون در کتاب آناباسیس خودش در مورد مرگ کوروش صغیر عنوان میکنه که کوروش صغیر هم اخلاقی مثل کوروش کبیر داشته و در جنگی که با برادرش داشته وقتی کشته میشه سربازان ایرانی حاضر در لشکرش تا آخرین نفر میجنگند و کشته میشن اما اجازه نمیدن احدی از دشمن به جنازه کوروش صغیر نزدیک بشه.
اینه نتیجه مدیریت درست و عدم خودبزرگ بینی.
سلام.
من فکر میکنم رهبر باید فلسفه ی وجودی داشته باشه و این فلسفه ست که پیرو پیدا میکنه.
@هاشمی: یعنی مثلا کوروش فقط برا اینکه با سربازاش میبوده به عنوان رهبرشون انتخاب نشده، چون اون طوری هر کدوم از سربازا میتونستن رهبر باشن. بلکه به خاطر توانایی تصمیم گیری ای که داشته و اندیشه ها (یا همون فلسفه های وجودی)که داشته به عنوان رهبر انتخاب شده. و بعد احتمالا زندگی کردن مثل هر کدوم از سربازا هم احتمالا یکی از فلسفه هاش بوده.
@ دهکده: و به همین فکر نمیکنم کسی که فلسفه ی وجودیش این باشه که به ادما باج بده اصلا پیرو پیدا کنه. یعنی ممکنه یه مدیر با تخفیف ها و باج ها طرفدار پیدا کنه ولی کسی که دنباله رو-ش باشه رو بعید میدونم پیدا کنه.
البته همه اینا نظر شخصیه و به قصد به اشتراک گذاری یه نظر متفاوت اینجا نوشته شد.
خوش باشین.
ل
@لاله
احسنت
به یک نکته کلیدی اشاره کردید که خیلی مهم است. اگر شخصی بخواهد طرفدار پیدا کند و این را اصل قرار دهد و به خاطر افزایش پیروان باج بدهد، این اصلاً مطلوب نیست. هیچیک از رهبرانی که میشناسیم به پیروانشان باج ندادند تا رهبر شوند.
در یک مثال ساده، افراد چون تاخیرهای آنها اغماض میشود نباید پیرو شخصی باشند، بلکه خوب است که به خاطر اینکه رهبرشان در سازمان را که به او باور دارند و پیرو او هستند، را نیازارند، نباید تاخیر کنند، یا اقلاً انگیزه داشته باشند که سروقت بیایند یا کارشان را به موقع انجام دهند.
اما این پیرو داشتن برای رهبری در سازمان چه نقشی دارد؟
وقتی رهبر پیرو، از جنسی که صحبت کردیم، داشت، در بسیاری از تصمیمات، افراد مطمئن هستند که تصمیمی که گرفته میشود، ملاحظه ای در آن بوده که شاید آنها نمیدانند، و از آن تبعیت میکنند. این است که نقش رهبری را مهم میکند.
سربلند باشید
سلام
یک سوال بی ربط داشتم! امروز داشتم پیشنهاد سایت “گزاره ها” رو با عنوان “فرگوسن رازهای مدیریتش را بازگو میکند” میخوندم (http://gozareha.ir/1392/06/23/%D9%84%DB%8C%D9%86%DA%A9%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%87%D9%81%D8%AA%D9%87-%DB%B1%DB%B55/)
بنظرتون فرگوسن مدیر است یا رهبر یا هر دو؟
@فاطمه
عجب سوال سختی.
من متاسفانه ایشان و رفتارهایشان را خوب نمیشناسم. امادر حدی که میشناسم، با توجه به سن و سال، با توجه به برخوردش با بکام در سالها قبل و چند نمونه ای که داشته ام و دیده ام، به نظرم بیشتر مواقع ، به خصوص در سالهای اخیر، شاخصه ای رهبری، غالب باشد
سربلند باشید
@پوینده دهکده جهانی
ممنون
دلیل اینکه این سوال رو مطرح کردم شاید اینه که هنوز دقیق متوجه فاصله مدیر و رهبر نشدم. با تصور من رهبر خیلی درگیر نظر دیگران نیست و اگر درگیر شد در واقع بعد مدیریتش هست که به این مساله توجه میکند.
@فاطمه
نوشته ای که در مورد تفاوتهای مدیر و رهبر نوشته ام را ملاحظه کرده اید؟
http://www.uveco.ir/hrblog/?p=875
شاید کمک کند.
سربلند باشید
@لاله
با سلام
کاملا حق با شماست. کوروش مسلما توانایی مدیریت را داشته و با این منش و رفتاری که پیش گرفته بوده توانسته بوده کلی پیرو سینه چاک برای خودش دست و پا کنه.
مدیریت ترکیبی از علم و هنره. یک شخص باید اول علم مدیریت را داشته باشه و بعد بتونه اون علم را به بهترین نحو ممکن پیاده سازی کنه و این میشه هنر. یک مدیر بایستی برنامه دقیقی برای توسعه فردی خودش داشته باشه تا همیشه اطلاعات بروزی داشته باشه و از طرفی هرچه که شخص دانش بیشتری داشته باشه افتاده تر و پذیرنده بهتری برای انتقادات و مشاوره دیگران میشه.
کاری که کوروش انجام میداده این بوده که بعد از بدست آوردن توانایی مدیریت بیاد و خودشو به افرادش نزدیک کنه بگونه ای که افرادش اونو یک شخص دور از دسترس ندونن. همونطوری که حضرت علی در نامش به مالک اشتر بیان میکنه که: »ای مالک سربازان و نگهبانان را از خودت دور کن و خود را در دسترس مردم قرارده تا بدون هیچ مانعی با تو ارتباط برقرار کنن و مشکلات خود را با تو در میان بگذارند«. این یعنی سبک مدیریت باز. در این حالت افراد چون احساس نزدیکی با مدیر میکنن و تواناییهای اونو در زمینه مدیریت با چشم خودشون میبینن و میبینن که مدیر دلسوز اونها هست اونوقته که میشن پیرو سرسخت اون مدیر و همه کاری براش میکنن. و هرکاری بگه چشم بسته و بدون چون و چرا انجام میدن. چون اون مدیر اعتماد اونها را بدست آورده. البته نباید از این اعتمادی که به سختی بدست اومده خدای ناکرده سوءاستفاده کنه.
سلام.
اگراجازه بفرمائیدمیخوام یکی ،دوجمله بگم و والسلام:بنظرشماچرابعضی هابا۳۲حرف میتوانند۶۶۰۰۰بیت شعربسرایندولی بعضی هاباهمان تعدادحرف نمیتوانندبافرزندخودشان حتی صحبت کنند؟بنظرم بزرگترین کارگاه تولیدی درجهان ذهن انسان هاست وبارزترین هنررهبران سازمانها: ۱-شخم زدن ذهن کارکنان است۲-سپس کاشتن (نه پاشیدن)بذردرذهن ایشان. آنوقت خواهیم دیدکه دیگربرای انجام کارها نیازی به باج دادن نیست!باور کنیم که رهبران درسازمانهابایدساخته شوند زائیده نمیشوند.
@مسعود پورکاظم
سلام
با جمله آخرتان خيلي موافقم كه رهبران در سازمانها بايد ساخته شوند، زائيده نميشوند. بيشتر ما منتظر كسي هستيم كه از بيرون بيايد و معجزه كند، و كمك نميكنيم كه از ميان افراد موجود، يكي ناجي شود و نقشي ايفا كند.
سربلند باشيد